http://didshahr.ir/269250

01:08 :: 1403/09/22

زن ۱۹ که در پاتوش معتادان حامله شده بود، سرگذشت خود را برای مددکار اجتماعی تعریف کرد.

زن19ساله: در پاتوق معتادان حامله شدم و....

زن۱۹ساله: در پاتوق معتادان حامله شدم و….

زن ۱۹ ساله گفت: پدرم در کار بلوک سلیندر خودرو  بود و مادرم نیز خانه داری می کرد.

وقتی به سن ۱۳ سالگی رسیدم پدر و مادرم تصمیم گرفتند تا با «رشید»ازدواج کنم .او ۱۱ سال از من بزرگ تر بود.

شوهرم شاگرد پدرم بود و او هم در کار بلوک سیلندر خودرو بود پ.

من فقط به خاطر خانواده ام با او ازدواج کردم چراکه پدرم قصد داشت یک نان خور از سفره اش کم شود.

او از پدرم جدا شد و خودش کسب و کار تعویض بلوک سرسیلندر را شروع کرد.

اما یک سال بعد فهمیدم شوهرم  به مصرف موادمخدر آلوده شده است وهمان درآمد اندکش هم صرف تهیه مواد مخدر می شد در این شرایط من هم در۱۵سالگی به ناچار در یک کارگاه گلدوزی مشغول کار شدم، چون دیگر به سختی روزگار می گذراندیم اما وقتی از سرکار به خانه بازمی گشتم از شدت دردپا ودست هایم خوابم نمی برد.

شوهرم وقتی دردهای دست و پای مرا می دید پیشنهاد داد برای کاهش دردهایم مقداری مواد مصرف کنم ، من هم برای لحظه ای وسوسه شدم و پای بساط او نشستم.

دیگر طولی نکشید که معتاد شدم و هرشب در کنار او مواد مصرف می کردم. حالا دیگر زندگی ما به یک جهنم واقعی تبدیل شده بود و من هم به خوبی نمی توانستم کار کنم.

شوهرم در یک شب از یک درآمد عجیبی سخن گفت.

او گقت همکارش تعدادی فاکتور بلوک سرسیلندر ماشین در گاو صندوق نگهداری می کند که می توانیم با گذاشتن این فاکتور سرسیلندر روی بلوک سرسیلندرهای سرقتی از آنها پول خوبی به جیب بزنیم.

اگر چه اول می ترسیدم و قبول نکردم ولی بالاخره مرا راضی کرد .آن شب یک نیسان اجاره کردیم و گاو صندوق را به خانه آوردیم.

چندروز بعد اموال را به گذاشتن فاکتورهای سرقتی روی بلوک سرسیلندر آن را به مالخران فروخت و برای مدتی همه چیز عالی بود.

پول ها را حسابی خرج می کردیم و خوش بودیم اما هنوز یک ماه بیشتر از این ماجرا نگذشته بود که پلیس به سراغمان آمد .آن ها از طریق دوربین های مداربسته ما را شناسایی کرده بودند و …

بالاخره راهی زندان شدیم . من یک سال بعد آزاد شدم ولی رشید هنوز هم در زندان است و من گاهی به ملاقات حضوری او می روم!

ولی بعد از آزادی همه چیز از دست رفته بود . شغلم را از دست دادم و از سوی خانواده ام نیز طرد شدم.

هیچ جایی برای زندگی نداشتم در این وضعیت به سراغ یکی از دوستانم رفتم ولی همه آن ها از من فرار می کردند به ناچار از پاتوق ها سردرآوردم و دوباره مصرف مواد را شروع کردم.

در یکی از همین شب ها که در منزل یکی از دوستان معتادم بودم گوشی تلفن و پول هایش را سرقت کردم و شبانه از خانه اش گریختم.

در همین حال یک روز فهمیدم که باردار هستم. دیگر هیچ چاره ای جز بازگشت به خانه پدری نداشتم. آن ها هم وقتی اوضاع مرا این گونه دیدند دلشان به رحم آمد و مرا پذیرفتند اما همه چیز موقتی بود. چرا که بعد از بدنیا آمدن بچه ام دوباره خماری اذیتم می کرد.

پدرم پول نمی داد او هم از این شرایط خسته شده بود که یک روز گفت:حالا فرزندت به دنیا آمده است خودت مخارج اعتیادت را تامین کن!

فشار روحی و روانی سختی را تحمل می کردم .نمی دانم چرا به این جا رسیدم ولی دوباره تصمیم به سرقت گرفتم و از یک فروشگاه تعدادی لباس سرقت کردم.

هنوز از مغازه بیرون نرفته بودم که شاگرد مغازه متوجه شد و نتوانستم فرارکنم. دقایقی بعد هم پلیس سررسید و مرا به کلانتری آوردند اما اکنون خیلی پشیمانم از همه چیز! از گذشته ،از انتخاب ها و تصمیم های نادرست!

دلیل آگهی کردن گم شدن فاکتور بلوک سرسیلندر در روزنامه: بیشتر بدانید:

چاپ آگهی مفقودی فاکتور بلوک سرسیلندر در روزنامه کثیرالانتشار سراسری

  • لینک کوتاه
  • https://savalankhabar.ir/269250

اشتراک این خبر :

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *