http://didshahr.ir/270205

06:44 :: 1404/02/11

روایت تکان‌دهنده جوانی که برای فرار از دردهای ناشی از طلاق پدر و مادرش، به اعتیاد روی آورد و به تبهکاری کشیده شد. این داستان نشان می‌دهد چگونه مشکلات روحی می‌تواند مسیر زندگی یک فرد را به سمت جرم و زندان سوق دهد.

معتاد

به گزارش ساوالان خبر، یک جوان ۳۰ ساله در روایت دردناک خود از زندگی، از مسیر پرچالش و سقوط‌آورش سخن گفت. او تعریف کرد:

پدرم با وجود بیماری قلبی، مردی عصبی و بداخلاق بود. همین خلق‌وخوی تند او باعث شد من و خواهر کوچک‌ترم هیچ‌گاه طعم شادی را در خانه تجربه نکنیم. پس از آنکه نتوانستم وارد دانشگاه شوم، برای خدمت سربازی اعزام شدم و بعد از پایان آن، در یک کارگاه تولیدی مشغول به کار شدم. اما اختلافات بی‌پایان پدر و مادرم همچنان ادامه داشت تا اینکه سرانجام ۹ سال پیش از هم جدا شدند.

پس از جدایی، پدر ما را به کلی فراموش کرد. خواهرم با مادرم ماند، ولی من که در اوج جوانی بودم، از این جدایی به‌شدت آسیب دیدم. مادرم برای تأمین مخارج زندگی مجبور شد به کار در منازل دیگران روی بیاورد و من نیز همچنان در کارگاه شاگردی می‌کردم. اما زخم روحی ناشی از طلاق والدینم مرا آزار می‌داد. در همین شرایط یکی از همکارانم پیشنهاد کرد برای آرامش، به مواد مخدر پناه ببرم. بی‌خبر از عواقب این کار، پای بساط مواد نشستم.

اولین تجربه‌ام با «شیشه» آغازگر سقوط من بود. به‌سرعت وابسته شدم و تمام وقت خود را صرف مصرف و دورهمی‌های بی‌ثمر کردم. زمانی نگذشت که صاحبکارم متوجه اعتیادم شد و اخراجم کرد. مادرم وقتی به خلافکاری‌هایم پی برد، با گریه مرا در آغوش کشید و خواهش کرد برای ترک اعتیاد به مرکز درمانی بروم. اما وابستگی شدیدم اجازه نداد پیشنهاد او را بپذیرم و سر از پاتوق‌های مصرف‌کنندگان مواد مخدر درآوردم.

وقتی دیگر پولی برای تهیه مواد نداشتم، یکی از هم‌دستانم پیشنهاد سرقت از خودروها را مطرح کرد. ابتدا مخالف بودم، اما چند روز بعد، فشار خماری مرا وادار کرد نزد او برگردم و فنون سرقت را یاد بگیرم. نخستین بار با ترس و لرز وارد خیابانی خلوت شدیم. دوستم به‌راحتی در یک پراید را باز کرد و اموال داخل آن را به من داد. کم‌کم مهارت پیدا کردم و به‌تنهایی سرقت می‌کردم و اموال مسروقه را به مالخران می‌فروختم.

در این دوران با دختری آشنا شدم و قرار ازدواج گذاشتیم. اما پس از مدت کوتاهی، وقتی از اعتیاد و تبهکاری‌ام باخبر شد، مرا ترک کرد. او که خودش هم در خانواده‌ای نابسامان رشد کرده بود، نتوانست وضعیت من را تحمل کند. با وجود این شکست، همچنان در گرداب سرقت و اعتیاد غرق بودم تا اینکه در یکی از عملیات‌های شبانه، توسط نیروهای گشت پلیس هنگام سرقت از یک پراید دستگیر و راهی زندان شدم.

  • لینک کوتاه
  • https://savalankhabar.ir/270205

اشتراک این خبر :

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *