http://didshahr.ir/270088

00:25 :: 1404/01/26

دختری ۱۹ ساله از خشونت خانوادگی، تحقیر، فرار از خانه و گرفتار شدن در دام تجاوز گروهی روایت می‌کند؛ داستانی تلخ که زنگ خطری برای والدین است.

 از تحقیر در خانواده تا تجاوز گروهی

از تحقیر در خانواده تا تجاوز گروهی

دختری ۱۹ ساله در گفت‌وگویی تلخ از سرگذشت پرچالش خود می‌گوید؛ روایتی واقعی از خانه‌ای پر از خشونت، فرار به دنیای مجازی و خطراتی که او را تا مرز نابودی برد.

من کوچک‌ترین فرزند خانواده‌ام هستم. پدرم در یک کارگاه تولیدی کار می‌کرد و هفته‌ای فقط یک‌بار او را در خانه می‌دیدم. اما مشکل اصلی من روابط خانوادگی‌ام بود؛ اغلب با اعضای خانواده، به‌ویژه برادرانم، درگیری داشتم. آن‌ها مرا به‌دلیل رفتارهایم “کودکانه” می‌دانستند و اغلب تحقیرم می‌کردند. کار به‌جایی رسید که بارها از سوی برادرانم به‌شدت کتک خوردم، بدون اینکه پدر یا مادرم واکنشی نشان دهند. گویی با این خشونت‌ها موافق بودند.

فرار به دنیای مجازی و آغاز یک کابوس

در ۱۶ سالگی، با مردی ۳۰ ساله به‌نام اسحاق در فضای مجازی آشنا شدم. او خود را فردی مهربان و متعهد معرفی می‌کرد، اما پس از مدتی، مرا با ترفندی به شهر دیگری کشاند. چهار روز در خانه‌ای زندانی بودم؛ جایی که او و دوستانش بساط مواد مخدر پهن کرده بودند و قصد تعرض به من را داشتند. در یک لحظه مناسب، کیفم را برداشتم، از خانه گریختم و خودم را جلوی یک خودروی عبوری انداختم. آن راننده مهربان مرا به مرکز پلیس رساند و اسحاق و هم‌دستانش دستگیر شدند.

اما پس از بازگشت به خانه، نه‌تنها حمایت نشدم، بلکه دوباره از سوی خانواده، به‌ویژه برادرانم مورد خشونت قرار گرفتم و مدتی نیز در خانه حبس بودم.

مهاجرت اجباری به خانه خواهر و ورود به مسیری تاریک

به‌دلیل نگرانی از انتقام احتمالی خانواده دوستان اسحاق، خانواده‌ام مرا به خانه خواهرم فرستادند. اما شرایط آنجا هم بهتر نشد. برای انتقام از خانواده‌ام، بیشتر وقت‌ها در خیابان پرسه می‌زدم. سیگار، مشروبات الکلی، خودزنی با چاقو و پوشیدن لباس‌هایی عجیب و غریب بخشی از رفتارهایی بود که به آن‌ها پناه بردم تا حس کنم کنترل زندگی‌ام دست خودم است.

تجربه‌ای دیگر با سرنوشتی تکراری

در یکی از همین روزها دوباره در فضای مجازی با پسری آشنا شدم. قرار ملاقات گذاشتیم، اما او با دو نفر دیگر آمد. در حین گشت‌وگذار در شهر، مأموران نیروی انتظامی که با شکایت خانواده‌ام در پی من بودند، ما را دستگیر کردند. مشخص شد آن سه نفر نیز نیت خطرناکی داشتند.

بازگشت به مسیر درست با کمک مشاور

در کلانتری، صحبت‌های مشاور مرا تکان داد. برای نخستین‌بار متوجه شدم چقدر از مسیر اصلی زندگی‌ام منحرف شده‌ام. فهمیدم که نباید با افکار انتقامی و نادیده گرفتن مشکلات اصلی، خودم را بیشتر در دردسر بیندازم.


سخن پایانی

این داستان واقعی، هشداری است درباره آسیب‌های فضای مجازی، خشونت خانگی و تنهایی نوجوانان. اگر خانواده‌ها به‌جای سرکوب، گفت‌وگو و درک را انتخاب کنند، شاید دختران و پسرانی مانند او، به جای پناه بردن به فضای مجازی، امنیت و آرامش را در آغوش خانواده بیابند.

  • لینک کوتاه
  • https://savalankhabar.ir/270088

اشتراک این خبر :

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *