زن جوان با اشاره به اینکه وقتی دختر دبیرستانی اولین رابطه را تجربه کردم، می گوید: او مرا به خانه مجردی برد و کاری را کرد که نباید می کرد.

وقتی دختر دبیرستانی اولین رابطه را تجربه کردم
دختر ۲۴ ساله گفت: همیشه شاهد مشاجره و درگیری های پدر ومادرم روبه رو بودم چرا که مادر پدرم در منزل ما زندگی می کرد و همین موضوع سرمنشا اختلافات و ناسازگاری های مادرم بود به طوری که گاهی درگیری آن ها به تهدید با چاقو و کتک کاری های وحشتناک می رسید.
در این میان پدرم اعتماد کاملی به من داشت و بسیاری از امور مالی را به من می سپرد و خودش به هر بهانه کاری و غیرکاری منزل را ترک می کرد. از سوی دیگر من هم که به خاطر همین مشاجره های لفظی و اختلافات پدر ومادرم کمبود محبت شدیدی را احساس می کردم، روزی در خیابان به لبخندهای عاشقانه پسری به نام«نوید» دل باختم و مانند خیلی از دختران نوجوان نام عشق و علاقه پاک بر این رفتارهای خارج از عرف گذاشتم.
خلاصه مجذوب چرب زبانی های فریبنده نوید شدم و ساعت های زیادی را با او در لانه مجردی اش می گذراندم و به همه خواسته های گناه آلود او نیز تن می دادم و خودم را توجیه می کردم که این عشق و علاقه را هیچ کس نمی تواند از بین ببرد.
بالاخره کار به جایی رسید که تصمیم به فرار گرفتم و ۳ روز به خانه نرفتم!
پدرو مادرم گم شدن مرا به پلیس گزارش داده بودند به همین دلیل خیلی زود نیروهای انتظامی به سراغم آمدند و مرا به کلانتری بردند!
وقتی پدرم ماجرای خانه مجردی «نوید»را شنید وفهمید که قدم در تونل سیاه عاشقی گذاشته ام، آب دهانش را به صورتم انداخت و از آن روز به بعد دیگر هیچ آبرو و اعتباری در خانه نداشتم.
همه به من به چشم یک دختر فاسد و هرزه نگاه می کردند. خودم می دانستم مسیر اشتباهی را رفته ام و آینده ام را نابود کرده ام ولی چاره ای برای رهایی از این وضعیت پیدا نمی کردم.
دیگر کسی با من هم کلام نمی شد و بیشتر از گذشته احساس تنهایی می کردم و مورد سرزنش قرارمی گرفتم. بازهم درس را رها نکردم و بعد از دیپلم وارد دانشگاه شدم.
پدرم اگرچه با اکراه هزینه های تحصیلم را می پرداخت اما دیگر در چشم او آن لعیای سابق نبودم و جایگاهی در خانواده نداشتم.
در همین روزها بود که همه پس اندازهایم را برداشتم و سوار بر خودرویی که پدرم برایم خریده بود، دوباره با اشتباهی بزرگ تر به طرف لانه مجردی «نوید»رفتم و به خانواده ام پیام دادم که دیگر بازنمی گردم!
دراین شرایط من و نوید با همه مخالفت های مادرش باهم ازدواج کردیم اما اکنون در چشم خانواده «نوید»یک دختر فاسد و هرزه بودم که پسرشان را برای ازدواج فریب داده ام!
آن ها به شدت به من توهین می کردند و آشکارا ناسزا می گفتند ولی من چاره ای جز سکوت نداشتم.
روح و روانم به هم ریخته بود و همه وجودم لبریز از خشم و عصبانیت بود که روزی فهمیدم «نوید»به تقاضای مادرش با دختر دیگری پنهان از من ازدواج کرده و حتی یک فرزند هم دارد!
دیگر دنیا در برابر چشمانم تیره وتار شد و سرگردانی ام در این تونل سیاه ادامه یافت. از سوی دیگر همسر «نوید»هنگامی که متوجه حضور من در زندگی اش شد، بلافاصله تقاضای طلاق داد و فرزندش را هم رها کرد.
حالا همه مرا مقصرطلاق او می دانستند وبه شدت آزارم می دادند. من هم که نمی توانستم آن نوزاد معصوم را رها کنم به مراقبت و نگهداری ازآن کودک بی گناه ادامه دادم ولی آبروریزی و پرخاشگری های شوهرم پایانی نداشت تا حدی که مرا از خانه بیرون انداخت و مادرش ادعا کرد که من به خاطر هوسرانی هایم زندگی پسرش را نابود کرده ام. اکنون به پلیس پناه آورده ام و با بخشیدن همه دارایی های مادی و معنوی ام می خواهم طلاق بگیرم …