http://didshahr.ir/269265

01:20 :: 1403/09/25

تجاوز به دختر ۱۴ساله با چراغ سبز پدر باعث شد تا برادر دختره به پلیس گزارش خود را اعلام کند.

تجاوز به دختر 14ساله با چراغ سبز پدر

تجاوز به دختر ۱۴ساله با چراغ سبز پدر

دختر ۱۴ ساله گفت: آخرین فرزند یک خانواده ۹ نفره هستم و ۲ برادر دارم پدرم کارگر و مادرم خدمتکار خانه هایی بود که از دور و نزدیک برایش زنگ می زدند. وضع اقتصادی ما به شدت ضعیف بود و ۲ برادرم نیز سرکار نمی رفتند.

پدرم به سیگار و تریاک اعتیاد داشت، اما بعدها متوجه شدم چیزهای دیگری مصرف می کند که شبه مواد مخدر قبلی نبود.

به نظرم در دام مخدر خطر ناک تری گرفتار شده بود.

۳ سالی گذشت بر خلاف تلاش های مادر و پدرم حاضر به ترک مواد نشد و کارش به فروختن مواد می کشید.

مادرم هم زنی رحمت کش بود و برای جلوگیری از آبروریزی و خراب نشدن آینده ما که بر چسب بچه طلاق نخوریم سو.

روزها به سختی می گذشت تا این که پدرم یک روز به من گفت با هم بیرون برویم خیلی متعجب شده بودم چرا که او با دخترش میانه خوبی نداشت و می گفت دختر فقط سربار خانواده است.

خلاصه با هم بیرون رفتیم در راه به من گفت برو از فلان خانه برایم مواد بگیر من قبول نکردم اما به اجبار مرا فرستاد وقتی زنگ آن منزل را زدم یک مرد در را باز کرد و من تا خودم را معرفی کردم که دختر فلانی ام و برای پدرم مواد می خواهم مرا داخل حیاط خانه اش دعوت کرد و گفت: همسایه ها متوجه نشوند به محض این که وارد شدم دهانم را گرفت و مرا به زور به داخل خانه اش برد و ……بعد از آن مرا از خانه بیرون کرد.

حال بدی داشتم و نفرت در وجودم موج می زد. پدرم که در همان اطراف منتظر بود نزدیکم آمد و به من گفت: از این موضوع به کسی حرفی نزنیم و گرنه مادرم و اطلاق خواهد داد و روزگارمان را تیره و تار می کنند.

من که مثل یک مترسک متحرک بودم بی صدا اشک می ریخشم و زبانیم بند آمده بود. تازه فهمیدم که فروشنده مواد با حیله گری دامی برای من در آن لانه کثیف پهن کرده بود.

هنگامی که به خانه بازگشتم، خودم را به خواب زدم تا وقتی مادرم می آید متوجه حال خراب من نشود.

روزها به سختی می گذشت و پدرم هر روز بیشتر در منجلاب مواد افیونی فرو می رفت تا جایی که بی غیرتی برایش عادی شده بود.

فقط اسمش در شناسنامه ام بود و هیچ وقت برایم پدری نکرد تمام غم های دنیا را روی دلم می نشاند.

اما یک روز دیگر وقتی من و پدرم باز هم برای تهیه مواد مخدر از خانه خارج شدیم، برادر بزرگترم به رفتارهای او شک کرده بود. به همین خاطر ما را تعقیب کرده و ماجرا را فهمید.

او در بین راه به بهانه ای مرا از پدرم جدا کرد و از من خواست واقعیت را برایش باز گو کنم من هم که بغضم ترکیده بود با چشمانی پر از اشک همه چیز را تعریف کردم و به او گفتم که پدر مرا برای خرید مواد مخدر به خانه فروشنده مواد فرستاد که او هم به من دست درازی کرد.

برادرم نیز که از شنیدن این ماجرا بسیار ناراحت شده بود از من خواست به کلانتری بروم و همه ماجرا را بازگو کنم اما ای کاش…

  • لینک کوتاه
  • https://savalankhabar.ir/269265

اشتراک این خبر :

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *