این زن می گوید: در سن ۱۷ سالگی به عقد موقت چند نفر دیگر درآمدم اما هیچ کدام پایدار نبود.
زن ۲۴ ساله گفت: فقط ۵ سال داشتم که پدرم من و مادرم را رها کرد اما جنجال و درگیری های آن ها همچنان ادامه داشت تا این که بالاخره ۶سال بعد، این کشاکش های خانوادگی با طلاق مادرم به پایان رسید.
چندماه بعد مادرم زن دوم مردی شد که ۲ فرزند دیگر داشت.
در این شرایط «تورج» مرا که ۱۲ سال بیشترنداشتم برای پسر ۲۵ ساله اش خواستگاری کرد.
با وجود مخالفت های مادرم من از خاله ام خواستم تا واسطه ازدواج من و ایرج شود اگر چه او همسرش را طلاق داده و یک فرزند خردسال هم داشت اما من در آن سن نوجوانی تصور می کردم با این کار رشته محبت بین مادر و ناپدری ام بیشتر می شود. اما ایرج معتاد بود و گاهی به شوخی سیخ داغ را به دستم می چسباند.
مادرم که زجر کشیدن مرا می دید از تورج طلاق گرفت و برای پرستاری از سالمندان رفت. بعد از این ماجرا سوءظن و تهمت های شوهرم بیشتر شد به طوری که اجازه نمی داد حتی برای خرید مایحتاج روزانه از خانه بیرون بروم به گونه ای که دیگر نتوانستم این وضعیت را تحمل کنم و در سن ۱۷سالگی از ایرج جدا شدم و نزد مادرم رفتم.
مادرم با مرد دیگری به نام «ابراهیم»ازدواج کرده بود،من هم برای مدت کوتاهی به عقد پسری جوان درآمدم که به محل کارم در فروشگاه لباس رفت وآمد داشت اما ابراهیم که مردی معتاد و کلاهبردار بود، چند بار با چرب زبانی از آن پسر پول قرض کرد و دیگر بازنگرداند.
او هم از من سرد شد و مرا رها کرد. از آن به بعد به عقد موقت چند نفر دیگر درآمدم اما هیچ کدام پایدار نبود تا این که روزی در یکی از پارک ها با جوانی به نام اتابک آشنا شدم.
او مدعی شد قصد دارد مرا با خودش به یکی از کشورهای همسایه ببرد. در کمال ناباوری خیلی خوشحال شدم و او خیلی زود برایم گذرنامه گرفت. وقتی به آن کشور رسیدیم تازه فهمیدم که اتابک از من برای قاچاق شیشه سوءاستفاده کرده است.
ولی زمانی که ۱۵ میلیون تومان به من داد و من هم به حساب ناپدری ام واریز کردم، دیگر اعتراضی نداشتم و این ماجرا چندبار دیگر تکرار شد و بالاخره تصمیم گرفتیم در آن کشور اقامت کنیم.
یک بار اتابک به تنهایی مقداری شیشه به آن کشور قاچاق کرد ولی مواد مخدر مرغوب نبود و خریدار آن ها را پس فرستاد. اتابک هم که به مخمصه افتاده بود آن ها را به فرد دیگری داد و این گونه پلیس ما را شناسایی کرد اما فقط مقدار بسیار اندکی شیشه مصرفی شوهرم را پیدا کردند و ما فقط ممنوع الخروج شدیم ولی مدتی بعد شوهرم با شگردی از آن جا گریخت و من هم داخل تاج یکی از کامیون ها مخفی شدم و به ایران بازگشتم.
دیگر هیچ پولی نداشتیم به همین خاطر یک دستگاه خودروی وانت را با حیله گری و دادن سفته از مردی خریدیم که در سایت دیوار آگهی داده بود ولی شوهرم نه تنها اقساط آن را نداد بلکه برای تامین هزینه های اعتیادمان نیز دچار مشکل بودیم چرا که در همین روزها من هم به مصرف شیشه آلوده شده بودم.
صاحب وانت اتابک را پیدا کرد و او را در حالی به مرکز ترک اعتیاد بردند که ناپدری ام نیز به جرم کلاهبرداری در زندان به سر می برد.
حدود یک ماه بعد ماموران کلانتری مرا نیز در حدود ساعت۳ بامداد به ظن سرقت دستگیر کردند که به خاطر اعتیادم با دستور قضایی به مرکز ترک اعتیاد فرستاده شدم.
بعد از خروج از آن جا در جست و جوی شغلی بودم که با مشاهده یک آگهی در یکی از سایت های واسطه گر برای امور نظافت و خانه داری آمدم اما آن مرد مرا فریب داد و من سپیده دم از خانه او بیرون آمدم که بازهم مورد ظن گشت انتظامی قرارگرفتم اما ای کاش …