داستان هوس های دختر ۱۵ ساله با پسر ۲۵ ساله درس عبرتی برای دیگر دختران است.
دختر ۱۵ ساله گفت: حدود ۴ ماه قبل به پیشنهاد یکی از دوستانم در کانال دوست یابی فضای مجازی عضو شدم و برای جلب توجه دیگر اعضا، مطالب عاشقانه و جملات ادبی زیبایی را به اشتراک می گذاشتم.
در این میان پسر جوانی به نام «بهرام» مدام از مطالب و نوشته های من تعریف و تمجید می کرد و من هم از این که دیگران را تحت تاثیر قرار داده ام در پوست خودم نمی گنجیدم.
به همین خاطر همواره سعی می کردم اشعار و جملات زیبایی را پیدا کنم و در گروه به اشتراک بگذارم. خیلی زود به بهرام علاقه مند شدم و عکس پروفایلم را تغییر دادم و تصویری از خودم گذاشتم.
«بهرام» با دیدن عکس من، چنان لب به تمجید گشود که هیچ گاه چنین جملات محبت آمیزی را از خانواده ام نشنیده بودم؛ چراکه از همان دوران کودکی مادرم به خاطر خیانت های پدرم طلاق گرفته بود و من با مادرم زندگی می کردم.
او هم همواره درگیر کار در رستوران بود و شب ها نیز خسته و کوفته به خانه می آمد به گونهای که فرصت همکلامی با مرا نداشت.
خلاصه آشنایی من و بهرام به فضای خصوصی و پیامک بازی رسید و حالا دیگر همه اوقاتم را با گفت وگو با او سپری می کردم و تا پاسی از شب سرم در گوشی تلفن همراه بود.
زمانی به خود آمدم که دیگر لحظه ای بدون «بهرام» نمی توانستم زندگی کنم ولی من در سن نوجوانی از شیاطین فضای مجازی اطلاعی نداشتم و به همین دلیل هم این علاقه احساسی و هوس آلود را عشق پاک می نامیدم.
مدتی بعد دیدارهای ما به پارک ها و خیابان کشید و«بهرام» که جوانی ۲۵ساله بود خودش را عاشق و شیفته من نشان می داد.
از سوی دیگر تصور می کردم در کنار او خوشبخت خواهم شد. مانند دختری که جادو شده باشد به همه خواسته های او تن می دادم و اطمینان داشتم که به زودی با هم ازدواج می کنیم.
در این میان روزی مادرم متوجه تماس های من شد و بسیار مرا نصیحت کرد که این گونه عشقها فرجامی جز فلاکت و بدبختی ندارد.
او مدام سرنوشت خودش را برایم مثال می زد ولی من نمی توانستم این حرف ها را باور کنم! «بهرام» چنان مرا جذب خودش کرده بود که به پیشنهاد او تصمیم به فرار از خانه گرفتم تا خوشبختی را در کنارش تجربه کنم. من هم شبانه مقداری از طلاها و پول های مادرم را برداشتم و از خانه فرار کردم .«بهرام» مرا به خانه مجردی اش برد و تازه فهمیدم که او جوانی بیکار است که با اغفال دختران، مخارج زندگی اش را تامین می کند.
از طرف دیگر مادرم به شدت نگرانم شده بود اما به خاطر حفظ آبرویش به پلیس اطلاع نمی داد چون یقین داشت که من نزد بهرام هستم. وقتی فهمیدم دچار اشتباه شده ام و دل به فردی بسته ام که با دختران غریبه زیادی در فضای مجازی ارتباط دارد، در فرصت مناسبی از خانه مجردی او فرار کردم اما از روی مادرم خجالت می کشیدم که به خانه بروم این بود که به کلانتری آمدم تا به چنگ هوسرانان خیابانی نیافتم.