با نزدیک شدن به ماه مهر و آغاز بازگشایی مدارس، سراغ این موضوع رفتیم که چرا برخی کودکان از تحصیل بازمیمانند و این اتفاق چه پیامدهایی روی زندگی آنها و جامعه پیرامونشان دارد.
نویسنده : سید مصطفی صابری
نهاد آموزش غیر از اینکه کودک را با دنیا آشنا میکند، بخشی از فرایند مهمی است که منجر به آماده شدن کودک برای ورود به عرصه زندگی اجتماعی می شود و در این راستا بازماندن حتی یک کودک از تحصیل، نه فقط زندگی خود او بلکه تمام جامعه را تحت تاثیر قرار میدهد.
کودکان در مسیر رشد عاطفی، ذهنی و جسمی نیازهای متعددی دارند؛ یکی از آنها ارتباط با همسنوسالان، یادگیری و سرگرمی و بازی است. حالا تصور کنید کودکی بهخاطر مشکلات فرهنگی، اقتصادی و… از ادامه تحصیل محروم شود؛ ناغافل و بدون آنکه آمادگیهای لازم را داشته باشد، به دنیای بزرگسالان پرتاب میشود تا مسئولیتها و نقشهایی را تجربه کند که ارتباطی به او و دنیای ذهنیاش ندارد. کودکی که از تحصیل بازمانده ممکن است بعدها و در بزرگسالی گاهی علت بسیاری از اتفاقات تلقی شود، درحالی که اگر روندی اشتباه طی شود، نتیجه تلخ ناگزیر است و نمیتوان کودکی را از سیر اصلی زندگی جدا کرد و در آینده انتظار رفتارهای درست را از او داشت. بماند که باز هم در این شرایط، بسیاری از کودکان بازمانده از تحصیل، بهرغم همه سرخوردگیها و ناکامیها، بازهم مسیر خوبی را در زندگی طی میکنند. با نزدیک شدن به ماه مهر و آغاز بازگشایی مدارس، سراغ این موضوع رفتیم که چرا برخی کودکان از تحصیل بازمیمانند و این اتفاق چه پیامدهایی روی زندگی آنها و جامعه پیرامونشان دارد.
همه با هم بازندهایم
انواع سواد،هوش و مهارتهای زندگی در دل سیر منطقی زندگی یک کودک تامین میشود و بازماندن از تحصیل گاهی اوقات برابر است با اینکه فرد شخصیتی کامل برای زندگی آینده نداشته باشد.
کتابهای قدیمی آنچنان رنگی رنگی و جذاب نبود؛ مدرسهها برنامههای متنوع نداشتند؛ انواع لوازمتحریر هم اینطور از همه حتی بزرگسالان دلبری نمیکرد؛ با اینحال همان زمان هم بازماندن یک کودک از تحصیل تلخ بود.
آغاز سرخوردگیها
اما حالا تصور کنید کودکی به ناچار از این دنیای زیبا و رنگی جدا شود. این جدایی آغاز سرخوردگیها و حس بد نسبت به دیگران است که این فرصت را هنوز دارند. بهویژه اینکه در عصر هوش مصنوعی، سواد کلاسیک بخش کوچک اما ضروری از مهارتهای لازم برای زندگی است. بازماندن یک کودک از تحصیل میتواند او را بهشکل غمناک و پیچیدهای از جریان زندگی دور کند و فاصلهای غیر قابل جبران را بین او و دیگران که سالها بعد با هم وارد عرصه جامعه میشوند، فراهم کند؛ فاصلهای که باعث کاهش اعتماد بهنفس و گاهی تولید نوعی از خشم است. اما این فاصله از کجا میآید؟
دستهبندی سواد به ۱۲ گروه
صاحبنظران سواد را به ۱۲ دسته تقسیم میکنند، سواد عاطفی، سواد تربیتی، سواد سلامت، سواد نژادی و قومی، سواد بوم شناختی، سواد تحلیل، سواد انرژی، سواد علمی، سواد مالی، سواد ارتباطی، سواد آموزش و پرورش، سواد رسانه و سواد رایانه. در دنیای فردا که تخصصی شدن امور منجر به تقسیم پیچیده نقشها شده، دیگر یک فرد خوداتکا نمیتواند مثل گذشته بهراحتی با تکیه به شخصیت خودساختهاش و بدون آموزش در جامعه عرض اندام کند یا میتوان گفت که کارش بسیار سختتر از همیشه است. حالا برویم سراغ مهارتهای زندگی که شامل توانایی تصمیمگیری، حل مسئله، تفکر خلاق، تفکر نقادانه، برقراری رابطه مؤثر با دیگران، مهارت برقراری روابط بین فردی سازگارانه، توانایی خودآگاهی و همدلی با دیگران است.
متفاوتشدن تعریف هوش در دنیا
فراتر از این حتی تعریف دنیا از هوش هم متفاوت از گذشته است. امروز بهجای تکیه بر هوش بهعنوان مهارت محاسبه و… نظریههایی مثل هوش هشتگانه هوارد گاردنر مطرح است که طی آن توانایی ذهنی ما شامل هوش جنبشی حرکتی، هوش منطقی ریاضی، هوش زبانی کلامی، هوش دیداری فضایی، هوش درونفردی، هوش بینفردی، هوش موسیقایی و در نهایت هوش طبیعتگرایی است. در این بین هوش عاطفی هم در دل روابط اجتماعی درست شکل میگیرد. حالا انواع سواد، مهارتهای زندگی و هوشهای چندگانه چه ارتباطی با بازماندن از تحصیل دارند؟
شکافی که قابل ترمیم نیست
این روزها سیستم آموزشی ما متکی بر یافتههای جدید برای آموزش و پرورش است؛ جنس تعامل و رقابت دانشآموزان با هم متفاوت شده. بچهها در مدرسه میتوانند نظر بدهند؛ تحلیل کنند، از مقاطع پایین کنفرانس بدهند؛ تحقیق داشته باشند و کنار همه اینها بخش زیادی از مkهارتهای زندگی، انواع هوش و… هم از دل دوستی، رفاقت و رقابت با گروه همسن و سالان بیرون میآید؛ حتی اگر سیستم آموزشی برنامهای برای آن نداشته باشد. پس مسیر زندگی یک فرد با ترک تحصیل متفاوت میشود و شکاف بزرگی بین او و دیگر اعضای جامعه ایجاد میشود که به راحتی قابل ترمیم نیست. طوری که هم زندگی او را تحت تاثیر قرار میدهد، هم گاهی جامعه باید جور آن را بکشد.