http://didshahr.ir/268139

11:56 :: 1403/05/30

مرد جوان با اشاره به اینکه زنم را در حیاط با مرد غریبه دیدم، می گوید: آن مرد از حیاط دیوار فرار کرد.

زنم را در حیاط با مرد غریبه دیدم
جوان ۳۶ درباره سرگذشت خود گفت: در خانواده‌ای پرجمعیت به دنیا آمدم. با توجه به اوضاع ضعیف مالی پدرم  تا کلاس چهارم بیشتر درس نخواندم و از همان نوجوانی در بازار کار مشغول شدم و با پول کارگری توانستم اندک سرمایه جمع‌آوری و با قرض و وام منزلی کوچک خریداری کنم. بعد هم به پیشنهاد خانواده‌ام با دختری از اهالی روستا ازدواج کردم، حاصل ازدواجمان سه فرزند خردسال بود.

خیلی به خانواده و فرزندانم وابسته بودم و بیشتر روزها کارگری می‌کردم و با مشقت فراوان امور زندگی‌ام را می‌گذراندم، ولی نمی‌گذاشتم همسر و فرزندانم کمبودی احساس کنند تا این که از طریق بعضی از بستگانم زمزمه‌های ضد و نقیضی در خصوص مشکل اخلاقی همسرم به گوشم رسید ولی من به گفته‌های آن‌ها اعتنایی نمی‌کردم و حتی با آن‌ها درگیر هم می‌شدم.

این موضوع همواره ذهنم  را مشغول کرده بود تا این که یک روز که در محل کار بودم، ناخودآگاه به یاد حرف‌های اطرافیانم افتادم و بدون اطلاع به منزل رفتم. به محض این که در حیاط را باز کردم، متوجه فرار یک نفر ناشناس از منزلم شدم، دنیا روی  سرم آوار  شد هرچند همسرم زیر بار نرفت ولی چون خودم با آن تصورات ذهنی احساس کردم مرد غریبه‌ای از روی دیوار فرار کرده است با همسرم درگیر شدم و او را به شدت کتک زدم. سپس منزل را ترک کردم و به خانه خواهرم رفتم.

تا مدت‌ها دلم به کار نمی‌رفت و روزها بدون مقصد مشخص در خیابان‌ها راه می‌رفتم و خواهرم فکر می‌کرد من دنبال کار می‌روم. مدتی گذشت و من دیگر روی رفتن به منزل خواهرم و نگاه‌های سنگین شوهرش را هم نداشتم، شب‌ها در پارک می‌خوابیدم  در این مدت با چند نفر میان‌سال داخل پارک آشنا شدم و برای رهایی از افکار شیطانی وآرامش اعصاب، آن‌ها  مرا به استعمال مواد دعوت کردند.

بعد از مدتی خودم را درگیر مواد مخدر دیدم و برای گذراندن  امورم به جمع آوری ضایعات و حتی سرقت‌های داخلی خودرو روی آورده بودم. اکنون هم حدود دو سال است که از خانواده و فرزندانم بی خبر هستم. خیلی پشیمانم چرا که من کسی را با چشمان خودم ندیده بودم و تنها به خاطر تصورات ذهنی و زمزمه‌های شیطانی دیگران به همسرم تهمت زدم و زندگی ام را تباه کردم من اصلا اهل  اعتیاد و سرقت نبودم حتی در خانواده پدری من هم چنین چیزی وجود نداشت.

  • لینک کوتاه
  • https://savalankhabar.ir/268139

اشتراک این خبر :

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *