http://didshahr.ir/267901

11:48 :: 1403/05/08

داستان شوهر دادن دختر ۱۵ ساله با پسر قلدر محله باعث شد تا این دختر به مسیری بدی کشیده شود.

داستان شوهر دادن دختر 15 ساله

زن ۳۹ ساله معروف حبیبه گفت: حبیب را از کودکی می شناختم، او قلدر محله بود و مدام با موتورسیکلت تک چرخ می زد و در میان هم سن و سال های خودش برو بیایی داشت ولی من هیچ گاه تصور نمی کردم که روزی با او پای سفره عقد خواهم نشست.

آن زمان ۱۵ سال بیشتر نداشتم که بر خلاف میل باطنی ام و تنها با اصرار خانواده ام با او ازدواج کردم. با آن که ۳ خواهر بزرگ ترم به خاطر ازدواج اشتباه، طلاق گرفته بودند ولی بازهم سرنوشت تلخ آنان برای پدر و مادرم عبرت آموز نشد و مرا هم به عقد جوانی درآوردند که هیچ علاقه ای به او نداشتم.

حبیب کار درست و حسابی نداشت و مدام تغییر شغل می داد، گاهی در تعمیرگاه خودرو کار می کرد وگاهی به مسافر کشی می پرداخت و برخی اوقات هم در زمینه خرید و فروش ضایعات فعالیت داشت. از سوی دیگر شوهرم مردی رفیق باز بود و با دوستانش تا پاسی از شب وقت گذرانی می کرد اما من جرات اعتراض نداشتم. وقتی ماجرا را برای مادرم بازگو می کردم مرا به صبر و حوصله دعوت می کرد که باید صبور باشم و در کنار شوهرم قراربگیرم.

خلاصه در حالی که هنوز دخترم به یک سالگی نرسیده بود، دوباره باردار شدم و احساس می کردم توان جسمی ام را از دست داده ام .این بود که برای اولین بار به پیشنهاد شوهرم پای بساط مواد مخدر نشستم تا به قول او انرژی بگیرم و قدرت جسمانی ام افزایش پیدا کند ولی تا چشم بازکردم در منجلاب اعتیاد فرو رفته بودم و دیگر شیره وتریاک پاسخگوی نیاز جسمی ام نبود به همین خاطر به مصرف شیشه رو آوردم و زندگی ام را به نابودی کشاندم. دیگر حتی حال و حوصله فرزندانم را نداشتم و آن ها را به فراموشی سپردم. از سوی دیگر هم درآمد شوهرم کفاف مخارج و هزینه های سنگین اعتیاد ما را نمی داد. این بود که او با همدستی دوستانش یک باند سرقت تشکیل داد و با فروش قطعات و لوازم سرقتی هزینه های زندگی را تامین می کرد. در این شرایط من هم به صورت پوششی با آن ها همراه شدم تا شهروندان هنگام دستبرد به خودروها به ما مشکوک نشوند.

من در صندلی عقب خودرو می نشستم و مراقب اوضاع و احوال بودم و اعضای دیگر باند به خودروها دستبرد می زدند. چندبار توسط نیروهای انتظامی دستگیر شدیم ولی بازهم به خاطر شرایط زندگی و اعتیاد دوباره به خلافکاری هایمان ادامه می دادیم.

  • لینک کوتاه
  • https://savalankhabar.ir/267901

اشتراک این خبر :

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *