http://didshahr.ir/266113

00:04 :: 1402/11/09

زنی که به جرم چاقوکشی به سمت شوهرش دستگیر شده بود؛ می گوید: قبل از وقوع این اتفاق با دوست پسرم تریاک کشیده بودم؛ و خمار بودم.

زن30ساله: از دوره راهنمایی با پسرها تریاک می کشم

زن ۳۰ ساله ای که به جرم قتل شوهرش دستگیر شده بود، گفت: در خانواده ای ضعیفی به دنیا آمدم. من بودم و ۳ برادرم که با پدر و مادرم زندگی می‌کردیم. کودکی خوبی داشتم تا این که به مدرسه رفتم و بعد ازگذراندن دوره ابتدایی وارد دوره راهنمایی شدم.

درس هایم زیاد خوب نبود و همیشه مورد ایراد معلم ها قرار می‌گرفتم و دوستانم مرا مسخره می کردند تا این که در کلاس دوم راهنمایی ترک تحصیل کرده و با دوستانی نه چندان مناسب آشنا شدم. آن ها مرا با تریاک آشنا کردند و چند بار که مصرف کردم از این که مرا بی‌خیال می کرد لذت می بردم و روز به روز مصرف من بیشتر می شد.

پدر و مادرم هم به کار من کاری نداشتند و سرگرم زندگی شان بودند. البته من هر روز که برای کشیدن مواد به خانه دوستانم (دوست پسر) می رفتم شب ها را به خانه برمی‌گشتم تا این که مردی به خواستگاری من آمد و من هم چشم بسته جواب دادم ولی چند ماهی که گذشت به دلیل نداشتن تفاهم در دوران عقد خیلی راحت از هم جدا شدیم و من همچنان برای خرید و کشیدن مواد به خانه دوست پسرم می رفتم تا این که در خانه یکی از دوستانم با برادرش «هادی» آشنا شدم و کم کم به هم علاقه مند شدیم و او به خواستگاری من آمد و خیلی سریع مقدمات ازدواج مان فراهم شد و خیلی ساده به خانه خودمان رفتیم.

اوایل زندگی خوب بود ، هم من و هم «هادی» مواد مصرف می‌کردیم تا این که بعد از دو سال خدا فرزند دختری به ما داد تا این که متوجه شدم «هادی» با زنان دیگر هم رابطه دارد و به من خیانت می کند با این که عاشقش بودم کم کم داشتم از او متنفر می‌شدم، هرچه با او صحبت می کردم او درست بشو نبود که نبود.

یک روز که برای خرید مواد به خانه یکی از دوستانم(مصطفی) رفتم هنگامی که به خانه برگشتم «هادی» خانه بود و شروع کرد به سر و صدا که تا الان کجا بودی؟ با که بودی؟ و …

با این جملات جر و بحث بین ما دوباره شروع شد من هم که خمار بودم و حال و حوصله مشاجره را نداشتم پاسخ های سربالا دادم و این گونه خشم شوهرم را برانگیختم. لحظاتی بعد درگیری بین ما به صورت جدی شدت گرفت که من با عصبانیت به سوی آشپزخانه رفتم وزمانی به طرف«هادی»بازگشتم که دسته کارد را دردستم می فشردم. آن لحظه دخترم«یلدا» هم در خواب بود که ناگهان تیغه کارد را به شکم شوهرم فرو کردم و هنگامی که او روی زمین افتاد پتویی را رویش کشیدم و از ترس بدون آن که کفش های دخترم را بردارم، او را به آغوش گرفتم و از خانه فرار کردم. به خاطر این که خیلی خمار بودم همه ماجرای قتل را برای مرد ضایعات فروش بازگو کردم که در سرمای آن روز مرا به داخل اتاق برد تا هنگام مصرف مواد مخدر دختر کوچکم از سرما نلرزد و …

  • لینک کوتاه
  • https://savalankhabar.ir/266113

اشتراک این خبر :

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *