یکی از ابزار قدرتمند کسانی که دستبه قلمهستند، «شخصیتپردازی»است.
شخصیتپردازی هم به درد شاعر و نویسندهها میخورد هم فیلم نامهنویسها. آنها با استفاده از این ابزار میتوانند با قدرت کلمه داستانهای زندهتری بنویسند. «اولاف» همان آدمبرفی وروجک در پویانمایی «یخزده» را یادتان میآید؟ او نمونه بارز انسانسازی و شخصیتپردازی است. اولاف احساساتدارد، خودش حرفمیزند و همصحبت آدمهاست. کاری که همه انسانها انجاممیدهند ولی در دنیای واقعی کدام آدمبرفی میتواند با شما قدمبزند و صحبتکند؟ میخواهیم شخصیتپردازی را تعریفکنیم و بگوییم چطور میتوانید از آن در نوشتن استفادهکنید و در داستانگویی موثر باشید.
شخصیتپردازی چیست؟
وقتی خصوصیات انسانی را به هر چیزی جز انسان نسبتدهیم، دست به شخصیتپردازی زدهایم. آن چیز میتواند یک حیوان، شیء، یک محیط یا حتی یک مفهوم باشد. با این ویژگی میتوان زوزه باد در اقیانوس را به آدمی شبیهکرد که بداخلاق است، صدای کلفتی دارد یا هر چیز دیگر. به کمک شخصیتپردازی میتوان به مفاهیم استعاری مانند هر یک از روزهای هفته شخصیتداد و درباره اخلاق هرکدام توضیحاتی نوشت. برای مثال در پویانمایی «درون و بیرون» هر احساسی شکل «انسانی» خود را دارد و با آن تعریف میشود. در یک نوشته، ممکن است نویسنده، دوچرخه را عصبانی توصیفکند اما این تنها یک استعاره است چون هیچدوچرخهای نمیتواند عصبانی بودن را درککند.
قلاب مخاطب گیرمیکند
مجبورکردن قوهتخیل برای زندهکردن، صدا و احساساتدادن به چیزهای غیرانسانی، میتواند تواناییهای دیگرتان را هم رو کند. شما برای شخصیتپردازی دایم در تلاش هستید به ویژگیهایی فکرکنید که مخصوص انسانهاست. به این فکرمیکنید آدمها این رفتار را چطور و در چه موقعیتهایی نشانمیدهند؟ بیشتر فکرمیکنید و به دنبال راههای مختلف میگردید. بیشتر کشفمیکنید و لذتمیبرید. این موضوع در فیلمنامهنویسی هم چالشبرانگیز است. زبان مجازی یا باید در گفتوگو نشان دادهشود یا به صورت تصویری به نمایش دربیاید. برای مثال در «آروارهها» و «کامیون» استیون اسپیلبرگ، کوسه با این که حرف نمیزد کاملا شخصیتپردازی شده و کامیون واقعا شبیه یک هیولا به نظرمیآید. این جاست که قلاب مخاطب به داستان و سرنوشت آن گیر میکند.
به چه کارمان میآید؟
با استفاده از شخصیتپردازی در داستاننویسی به مخاطبان فرصت میدهید تا شخصیتهای غیرانسانی را به وسیله ویژگیهای انسانی بشناسند و با همذاتپنداری بیشتر آنها را درککنند. با این روش مخاطب میتواند حتی با یک شیء همدردیکند و درگیر داستان و ادامه آن شود. به همین دلیل است که در بیشتر داستانهای کودکانه، اسباببازیها، حیوانها، گلها و حتی خورشید و ماه هم حرفمیزنند! قدرت خیال بچهها با همین چیزها پروبالمیگیرد. بههر حال ماهی کوچولویی که زیاد میخوابد، زیاد حرف میزند و همیشه گرسنه است بیشتر از یک ماهی معمولی در دریا جلبتوجه میکند.
منبع:industrialscripts.com