http://didshahr.ir/259294

00:38 :: 1402/01/22

جوانی که با مخالفت پدر و مادر برای ازدواج با دوست دخترش مواجه شد بعد از مدتی اسیر وسوسه های شیطانی شد و …..

عاقبت وسوسه شیطانی پسر 22 ساله

سارق ۲۲ ساله در مورد سرگذشت خود گفت: مدتی بود که عاشق دختری شده بودم و قصد داشتم با او ازدواج کنم ولی خانواده ام که به شدت مخالف این ازدواج بودند و مرا ترغیب می کردند تا عاقلانه تصمیم بگیرم و از این ازدواج صرف نظر کنم اما من قلبم را باخته بودم و نمی توانستم آن دختر را به فراموشی بسپارم. این بود که به تنهایی به خواستگاری رفتم و حتی پدر و مادرم به خواستگاری آن دختر نیامدند!

خلاصه به هر طریقی بود من و «سوزان» نامزد شدیم ولی جایی برای اقامت نداشتم و پدر و مادرم نیز مرا به خانه راه نمی دادند. این بود که از نامزدم خواستم به خانه خواهرم برویم.

با وجود این پولی برای تامین هزینه های زندگی نداشتم و بیکار بودم. افکار و خیالات زیادی به سرم می زد تا این که تصمیم به سرقت گرفتم.

زنی را می شناختم که فروشگاه پوشاک داشت و می دانستم النگوهای طلا دارد چون النگوها را در دستانش دیده بودم به همین دلیل و در حالی که چند روز از آخرین ماه بهار سپری شده بود، سوار خودروی عبوری (تاکسی) شدم و به طرف فروشگاه آن زن به راه افتادم البته چاقویی را هم از آشپزخانه منزل خواهرم برداشته بودم و زیر پیراهنم گذاشتم تا دیده نشود. وقتی به اطراف فروشگاه رسیدم از تصمیم خودم پشیمان شدم ولی باز وسوسه های شیطانی به سراغم آمد و در افکارم به دنبال نقشه ای بودم که خیلی راحت طلاها را سرقت می کنم و کسی هم مرا نمی شناسد! با همین افکار خودم را مقابل فروشگاه دیدم و به بهانه خرید لباس وارد شدم. آن زن در فروشگاه تنها بود و من هم که قصد زورگیری داشتم ناگهان چاقو کشیدم و چند ضربه به آن زن زدم اما نتوانستم النگوهایش را سرقت کنم؛ چرا که در همین گیر و دار ناگهان همسر آن زن سوار بر موتورسیکلت از راه رسید و با من گلاویز شد. من هم برای آن که از چنگ آن ها فرار کنم ضرباتی هم به شوهر او زدم. با وجود این مرا رها نکرد تا این که پلیس از راه رسید و من دستگیر شدم.

آن زمان با این تصور که سرقتی انجام نداده ام در حضور قضات به داستان سرایی پرداختم و ادعا کردم که آن زن زمانی که در دبیرستان تحصیل می کردم به من در خیابان توهین کرد و من هم نزد دوستانم تحقیر شدم و آن ها مرا مسخره می کردند به همین دلیل کینه آن زن را به دل داشتم تا انتقام بگیرم.

وقتی فهمیدم این داستان ساختگی برای قضات دادگاه اهمیتی ندارد و آن ها می دانند که من قصه ای برای رهایی از مجازات را سرهم کرده ام به ناچار مجبور شدم تا حقیقت ماجرا را بازگو کنم اما هیچ گاه فکر نمی کردم که با چنین مجازات سنگینی روبه رو شوم؛ چرا که من چیزی ندارم و باید سال های طولانی را به خاطر یک وسوسه شیطانی پشت میله های زندان سپری کنم و …

عاقبت وسوسه شیطانی پسر ۲۲ ساله

  • لینک کوتاه
  • https://savalankhabar.ir/259294

اشتراک این خبر :

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *