http://didshahr.ir/252647

08:47 :: 1401/07/21

دختری ۱۶ ساله ای که بخاطر تنهایی و کمبود محبت یا یک پسر ۱۹ از طریق فضای مجازی دوست شده بود، سرگذشت تلخ خود را توضیخ می دهد.

عاقبت رابطه عاشقانه در فضای مجازی

پرونده آسیب های فضای مجازی

سرگذشت: دختر ۱۶ ساله ای که به اتهام ایراد ضرب و جرح از نامزدش شکایت کرده بود، درباره سرگذشت خود به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری گفت: شش سال بیشتر نداشتم که اشک ریزان دست مادرم را رها کردم و به همراه پدرم به خانه بازگشتم چرا که آن ها از هم جدا شده بودند و مادرم سرپرستی مرا به پدرم واگذار کرده بود. چند ماه بعد از این ماجرا پدرم با زن دیگری ازدواج کرد و من در حالی لباس فرم مدرسه را پوشیدم که نامادری ام مرا با مهربانی راهی مدرسه کرد.

اگر چه او زن خوبی بود و تلاش می کرد جای خالی مادرم را پر کند اما من کمبود محبت داشتم و چیزی جز مهر مادری را نمی پذیرفتم. حتی خواهر یا برادری نداشتم که با او درددل کنم. با وجود این، روزگارمان به همین ترتیب سپری می شد تا این که برخی کلاسها مجازی شد و پدرم نیز به ناچار برای من گوشی تلفن هوشمند خرید تا از کلاسها عقب نمانم.

از سوی دیگر من هم که تشنه محبت بودم، وارد شبکه های اجتماعی شدم و در گروه های مختلف پرسه می زدم تا این که بالاخره با «سیروس» آشنا شدم. او سه سال از من بزرگ تر بود و در مغازه پدرش کار می کرد.

این آشنایی و ارتباط تلفنی به دیدارهای خیابانی کشید اما پدرم به شدت رفت و آمدهای مرا زیر نظر داشت و من نمی توانستم بر سر بیشتر قرارهایی که با سیروس می گذاشتم حاضر شوم. خلاصه سال گذشته و در حالی که دو ماه بیشتر از این آشنایی پنهانی نگذشته بود، سیروس به همراه خانواده اش به خواستگاری من آمد اما خانواده اش وقتی محل سکونت ما را دیدند با این ازدواج مخالفت کردند و مدعی بودند که دو خانواده از نظر فرهنگی و اقتصادی در شأن یکدیگر نیستیم اما من و سیروس که دلباخته یکدیگر بودیم بر این ازدواج پافشاری کردیم و بالاخره خانواده او رضایت دادند.

این گونه من پای سفره عقد نشستم و مراسم عقدکنان ما برگزار شد، اما من که شاگرد ممتازی بودم خیلی دوست داشتم ادامه تحصیل بدهم ولی به خاطر این که نام سیروس در شناسنامه ام ثبت شده بود، در مدارس خاصی می توانستم درس بخوانم. در این شرایط نامزدم اجازه نمی داد تا در مدارس محل سکونت خودمان ثبت نام کنم چرا که خانواده اش معتقد بودند من نباید دیگر در آن منطقه به مدرسه بروم.

خلاصه اختلافات ما در همین باره و در حالی آغاز شد که سیروس هم ترک تحصیل کرده بود و قصد نداشت خدمت سربازی اش را انجام بدهد ولی من اصرار می کردم که او باید گواهی نامه رانندگی بگیرد و خدمت سربازی اش را به پایان برساند. با این خواسته های من اختلافات بین ما شدت گرفت تا حدی که چند بار مرا کتک زد اما من موضوع کتک کاری های او را از خانواده ام پنهان می کردم چرا که خودم به ازدواج با سیروس اصرار داشتم و حالا در حالی که فقط سه ماه از دوران نامزدی ما گذشته است دیگر از آن حرف های عاشقانه و دوست داشتن های واهی در فضای مجازی هیچ خبری نیست. رفتار همسرم به کلی تغییر کرده و او به هر بهانه کم اهمیتی مرا زیر مشت و لگد می گیرد تا این که آخرین بار مقابل منزل پدرم مرا کتک زد که با سر و صدای من خانواده ام بیرون آمدند و متوجه اختلافات شدید بین ما شدند. دیگر چاره ای نداشتم جز آن که به قانون پناه بیاورم و…

  • لینک کوتاه
  • https://savalankhabar.ir/252647

اشتراک این خبر :

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *