http://didshahr.ir/269372

02:32 :: 1403/10/13

درسر کندن پلاک موتورسیکلت برای یک نوجوان بسیار گران تمام شد.

درسر کندن پلاک موتورسیکلت

درسر کندن پلاک موتورسیکلت

نوجوان ۱۵ ساله ای که  به جرم سرقت پلاک موتورسیکلت گفت: پدرم با موتورسیکلت کار می کند و مادرم نیز خانه دار است اما من به خواست پدرم در کلاس پنجم ابتدایی ترک تحصیل کردم و شاگرد یک تعمیرگاه موتورسیکلت شدم .

۳ سال است که برای آموختن یک حرفه در تعمیرگاه موتورسیکلت مشغول کار شدم. در همین زمان برادر بزرگ ترم که با یک دختر آشنا شده بود، ازخانه فرارکرد و با آن دختر به مکان نامعلومی رفت به طوری که دیگر از او خبری نداریم.

روزی دوستان سابقم به سراغم آمدند و چون من موتورسیکلت داشتم و با حرفه آن کاملا آشنا بودم با وسوسه آن ها یک باند ۴نفره سرقت موتورسیکلت را تشکیل دادیم.

من بیشتر مواقع با کندن پلاک موتورسیکلت و نصب آن روی موتورهای دیگر پول خوبی بدست می آوردم.

بیشتر بدانید: ثبت آگهی مفقودی مدارک موتورسیکلت در روزنامه 

البته برخی دیگر از همدستانم خودشان با افراد دیگری و به طور مجزا موتورسیکلت سرقت می کردند. گاهی موقع هم به کیف قاپی مشغول بودیم و در بیشتر سرقت ها من راکب موتورسیکلت بودم اما گاهی نیز ترک نشین می شدم و از مردم زورگیری می کردم.

یکی از همدستانم اگر کسی مقاومت می کرد یا از چاقوهای ما می ترسید، او از موتورسیکلت پیاده می شد و علاوه برگوشی با کتک کاری پول هایش را هم می گرفت.

ما معمولا پنج شنبه ها در شهرک آزادی بیشتر زورگیری می کردیم چون در روزهای پنج شنبه مردم بیشتر بیرون می آیند و ما شکار بهتری داریم.

به بهانه کرونا و سردی هوا ماسک سیاه به چهره می زدیم تا شناخته نشویم۳ نفری و بدون نقاب سوار موتورسیکلت می شدیم و گوشی قاپی می کردیم. بعد هم همه گوشی های سرقتی را به یک مالخر می فروختیم و پول آن را بین خودمان تقسیم می کردیم.

گاهی نیز من خودم به تنهایی و بدون حضور همدستانم پلاک موتورسبکلت را به سرقت می بردم  و در یکی از این روزها که در حال کندن پلاک موتورسیکلت بودم دستگیر شدم .

وقتی در زندان بودم باخبر شدم که صاحب موتورسیکلت بخاطر نداشتن پلاک موتور در خیابان و هنگام سواری دستگیر شده، ولی بخاطر چاپ متن مفقودی پلاک موتور سیکلت در روزنامه آزاد شده است .

اکنون قصد دارم اگر از زندان آزاد شدم دیگر با همه دوستانم قطع رابطه می کنم وحرفه موتورسازی را ادامه می دهم چرا که صاحبکارم از هم روستاییان پدرم است و مرا به کار می گیرد اما ای کاش ۳ سال قبل زمانی که دوستم اولین سیگار را به دستم داد توان«نه»گفتن داشتم و غرورم را زیر پا می گذاشتم تا سرنوشتم این گونه رقم نخورد.

  • لینک کوتاه
  • https://savalankhabar.ir/269372

اشتراک این خبر :

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *