http://didshahr.ir/265060

00:18 :: 1402/09/13

جوان ۱۸ ساله و داستان خوشگذرانی با دوستان خود را اینگونه تعریف می کند.

جوان 18 ساله و داستان خوشگذرانی با دوستان

جوان ۱۸ ساله گفت: از روزی که به خاطر دارم، پدر و مادرم همواره با یکدیگر درگیری داشتند. پدرم معتاد بود و به همین خاطر مدام مادرم را کتک می زد و نمی توانست مخارج زندگی را تأمین کند تا این که بالاخره صبر مادرم تمام شد و از او طلاق گرفت.

در این شرایط من هم که در کلاس هفتم درس می خواندم، ترک تحصیل کردم و در کارگاه تراشکاری دایی ام مشغول کار شدم تا کمک خرج مادرم باشم؛ چرا که او حضانت من و خواهر کوچک‎ترم را پذیرفته بود و خودش نیز در یکی از شرکت های تولیدی کار می کرد. از سوی دیگر من روزی چند ساعت بعد از تعطیلی کارگاه با دوستانم در خیابان ها می چرخیدم و به اصطلاح تفریح و خوشگذرانی می کردم؛ ولی هیچ وقت به دنبال کارهای خلاف نرفته بودم تا این که یک شب وقتی با دوستانم در پارک دور می زدیم و با لطیفه گویی قهقهه سر می دادیم ناگهان چند جوان دیگر از کنار ما عبور کردند و به عمد یکی از آن ها به دوستم تنه زد. با این رفتار آن ها مشاجره ای بین ما شروع شد چرا که غرور هر دو طرف اجازه نمی داد این رفتار را نادیده بگیریم. خلاصه نفهمیدم چگونه این مشاجره لفظی به چاقوکشی و نزاع انجامید.

در اثنای همین درگیری، آن جوان ها پا به فرار گذاشتند اما من زمانی به خود آمدم که همه شهادت می دادند هنگام درگیری به خودروی یکی از همسایگان خسارت زده ام اما آن همسایه که من و مادرم را به خوبی می شناخت، گوشی تلفنم را گرفت تا خسارت و هزینه تعمیر خودرویش را پرداخت کنم اما من که پولی نداشتم با انکار موضوع به همسایه توهین کردم.

نمی خواستم مادرم در جریان نزاع و چاقوکشی قرار بگیرد و مرا سرزنش کند. خیلی عصبانی بودم و هیچ راهی برای پس گرفتن گوشی ام نداشتم. این بود که به مشورت با دوستانم پرداختم تا چاره ای بیابم. خلاصه به پیشنهاد یکی از دوستانم قرار شد به پلیس ۱۱۰ زنگ بزنم و قصه ساختگی زورگیری را بازگو کنم . من هم خیلی زود و بدون تامل درباره عاقبت چنین کاری با پلیس تماس گرفتم و به آن ها گفتم فردی با قمه به من حمله کرده و گوشی تلفن همراهم را به سرقت برده است؛ اما بعد از پیگیری سریع نیروهای کلانتری همه ماجرا لو رفت و مرا نیز به همراه چند تن از دوستانم به کلانتری آوردند. چرا که مرد همسایه همان شب پنهانی گوشی تلفن مرا به مادرم داده بود تا مرا از معاشرت با دوستان ناباب بازدارد ولی من به خاطر مشورت با دوستانم در چنین مخمصه ای افتادم که نمی دانستم گزارش دروغ و مزاحمت برای پلیس مجازات سختی دارد. اکنون نیز مادرم همه ماجرا را فهمیده و به کلانتری آمده است. اما ای کاش…

  • لینک کوتاه
  • https://savalankhabar.ir/265060

اشتراک این خبر :

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *