آیا واقعا یک بشقابپرنده در آن جا سقوط کرد و اجساد موجودات فضایی به دست دولت افتاد؟
۶۹ سال پیش، اوایل تابستان سال ۱۹۴۷ میلادی بود که یک شیء نورانی با سرعتی بسیار زیاد در شهر رازول آمریکا سقوط کرد. این سقوط، پرسروصدا ترین حادثه تاریخ یوفولوژی یا همان اشیای ناشناس پرنده است. اما به راستی در رازول چه اتفاقی افتاد؟
داستان حادثه رازول از کجا شروع شد؟
در جولای ۱۹۴۷، رازول شهری بسیار کوچک، بیابانی و بیسرو صدا بود که از تعدادی مزرعه و دامداری تشکیل میشد و ناگهان اتفاق عجیبی در آنجا افتاد. از آسمان چیزی بزرگ و نقرهای رنگ با سرعت و سر و صدای زیاد سقوط و داستان حادثه رازول را آغاز کرد.
برطبق گزارشها اجساد چند سرنشین یوفو در اطراف این بشقاب پرنده کشف شد. «مک برازل» مزرعهدار محلی، گزارش اصابت این شیء ناشناس را به نیروهای هوایی رازول داد. دولت به سرعت وارد عمل شد و روز بعد، خبرها به کل، حالت دیگری به خود گرفتند. در روزنامهها اعلام شد، چیزی که پیدا شده، یک بالون هواشناسی بوده، نه یک بشقاب پرنده. در نتیجه مردم رازول برگشتند سر کارهای مزرعه و دامداریشان، البته این پایان داستان نبود و بعضیها هم قرار نبود آن را فراموش کنند.
فلزی که از بشقاب پرنده به جا ماند
از بین نیروهای ارتش آمریکا، افسر اطلاعاتی «جسی مارسل» مسئول رسیدگی به این حادثه شد. او با صراحت میگوید: «من پس از ۳۰ سال تحقیق متقاعد شدهام که دولت آمریکا یک بشقاب پرنده ساقط شده و چند جسد بیگانه را در نیومکزیکو بهدست آورده است.» او در یکی از مصاحبههای ضبطشدهاش در سال ۱۹۸۰ می افزاید: «ما یک تکه فلز داشتیم. حداقل ظاهری فلزی داشت. خاصیت ارتجاعی نداشت؛ ولی به نازکی فویل سیگار بود. من خواستم آن را خم کنم ولی نمیشد. به من گفتند که نه میتوان آن را خم کرد و نه روی سطح آن علامتی گذاشت. من هم آن را روی زمین گذاشتم. یک پتک برداشتم و روی آن کوبیدم. پتک از روی آن مثل یک فنر برگشت.آن یک بالون هواشناسی نبود. هواپیما یا وسیله نقلیه هوایی شناخته شدهای هم نبود. چه چیزی میتوانست باشد؟ نمیدانم!»
اجساد موجودات فضایی چه شد؟
براساس گزارشهای متعدد، این سفینه فضایی ۴ سرنشین داشته که ۳ تای آنها در زمان سقوط کشته شده اند و یکی از آنها حدود ۳ سال زنده مانده و دولت آمریکا تحقیقات بسیاری روی آن انجام داده است.
در سال ۱۹۴۷ آقای «گلن دنیس» یک مامور کفن و دفن بود که قراردادی با پایگاه هوایی رازول منعقد کرده بود. قبل از آن که وی اطلاعاتی درباره سفینه به جا مانده از حادثه داشته باشد، تماسهای تلفنی متعددی از جانب افسر مسئول کفن و دفن پایگاه با وی صورت گرفت که از وی در باره امکان تهیه کیسههای بدون منفذ کوچک(کوچکتر از کیسههای حمل انسان) برای نگهداری چندین روزه اجسادی که در معرض برخی مواد قرار گرفتهاند، سوال شده بود. زمانی که شب فرا رسید، وی به دنبال برخی وقایع غیرمرتبط با هم بهطور اتفاقی به بیمارستان پایگاه هوایی رفت. بیرون از درِ خروجی پشتی بیمارستان وی دو دستگاه آمبولانس نظامی را مشاهده کرد که درهای عقب آنها باز بود و در داخل آنها قطعات بزرگی از یک وسیله متلاشی شده دیده میشد. در داخل بیمارستان وی پرستاری را مشاهده کرد. در همان لحظه پلیس نظامی متوجه حضور وی شد و او را با خشونت و به زور از ساختمان خارج کردند. روز بعد آقای دنیس با آن پرستار ملاقات کرد. خانم پرستار توضیح داد که از وی خواسته شد تا به عنوان دستیار پزشک در کالبد شکافی چند موجود عجیبوغریب با بدنهایی که هیچ شباهتی به بدن انسان نداشتند، کمک کند. وی همچنین طرحی را روی دستمال کاغذی رسم کرد که نشاندهنده شکل و شمایل این موجودات فرازمینی بود. به هر ترتیب این ملاقات آخرین آنها بود چراکه آن پرستار چند روز بعد به انگلستان منتقل شد و دیگر هیچ خبری از او نشد.
پر رمز و رازترین حادثه عصر حاضر
«دِیو تامس»، فیزیک دان و ریاضی دان است. او میگوید: «در علم میگوییم که برای ادعاهای بزرگ نیاز به مدارک بزرگ است. اگر بخواهید به کسی مسئلهای را به بزرگی بیگانههایی که در اعماق فضا سفر میکنند و به زمین آمدهاند ثابت کنید، باید چیزی بیشتر از عکسهای مات ارائه کنید. شما باید مدرکی فیزیکی ارائه کنید؛ چیزی مثل یک قطره خون بیگانه، اگر این کار را بکنید، از داروین هم مهمتر خواهید شد! این داستان تشنگی و کنجکاوی یک دانشمند را برطرف نمیکند. دلیل من هم برای باور نکردن رازول این است که هنوز بیگانهها این جا نیامدهاند. شاید یک روز بیایند ولی تا امروز نیامدهاند!» حادثه رازول همچنان یکی از مهمترین و پر رمزورازترین حوادث عصر حاضر است که همچنان ابهامات بسیاری درباره آن وجود داشته و ذهن بسیاری از مردم جهان را به خود مشغول کرده است.