http://didshahr.ir/262362

01:03 :: 1402/05/10

این مرد با اشاره به به مشکوک بودن رابطه زنش با صاحبخانه، می گوید: زنم مرا تحویل نمی گرفت و با مرد صاحبخانه خیلی راخت بود.

شیطان در میان مرد صاحبخانه و زن مستاجر

مرد ۴۶ ساله ای که به اتهام قتل صاحبخانه اش دستگیر شد بود، درباره سرگذشت خود گفت: در یک خانواده پر جمعیت به دنیا آمدم و مادرم همسر دوم پدرم بود که همگی در یک منزل زندگی می‌کردیم چرا که اوضاع اقتصادی پدرم مناسب نبود و نمی‌توانست برای هرکدام از همسرانش منزل جداگانه‌ای تامین کند.


♥ کلیک کنید: موضوعی مهم در مدارک خودرو که خیلی‌ها نمی‌دانند ♥


زندگی ۱۱ خواهر و برادر تنی و ناتنی در یک مکان موجب بروز اختلافات زیادی بین ما و به ویژه با برادران ناتنی‌ام می‌شد به گونه‌ای که آن‌ها مدام حق مرا تضییع می‌کردند و چشم دیدن مرا نداشتند از سوی دیگر نیز درگیری خانوادگی بین پدرم و همسر اولش هر روز بیشتر شدت می‌گرفت چون مادر من همسر دوم پدرم شده بود و این موضوع به اختلافات آن‌ها دامن می‌زد به همین علت من هیچ گاه علاقه‌ای به دوست یابی نداشتم و در واقع به دنبال دوست و رفیق نبودم تا این که بعد از خدمت سربازی با دختر عمه ام به صورت سنتی ازدواج کردم اما بعد از آغاز زندگی مشترک باز هم ۹ سال طول کشید تا همسرم باردار شد و دخترم به دنیا آمد که اکنون ۱۱ سال دارد در این شرایط من به شغل برق و باتری خودرو علاقه مند شدم و در یک تعمیرگاه سیم کشی و باتری سازی به تعمیر خودروها پرداختم ولی همواره افکارم به هم می‌ریخت و مدام با خودم درگیر بودم به طوری که از شدت خشم و عصبانیت به خودم آسیب می‌زدم.

چند سال قبل تصادف کردم و چون مدارک قانونی و بیمه نداشتم برای ۹ ماه روانه زندان شدم چرا که نمی‌توانستم دیه فرد مصدوم را پرداخت کنم بالاخره با یاری یکی از سازمان‌های امدادی، هزینه‌ها و دیه شاکی پرداخت شد و من از زندان رهایی یافتم و به زندگی عادی خودم برگشتم تا این که از چند سال قبل در طبقه همکف ساختمان ۳ طبقه‌ای ساکن شدم که پیرمرد صاحبخانه هم در یکی از طبقات آن سکونت داشت.

صمیمیت خاصی بین همسرم و دختر و همسر موسی (صاحبخانه) به وجود آمد به گونه‌ای که آن‌ها به منزل ما رفت و آمد می‌کردند و قرارداد اجاره منزل را هم تمدید می‌کردیم حتی همسرم در کنار اعضای خانواده صاحبخانه با یکدیگر قلیان تنباکو می‌کشیدند با وجود این از مدتی قبل بیماری روانی من شدت گرفت و تحت نظر پزشک متخصص بودم چرا که افکار مشوش ذهنم را آشفته می‌کرد و به همسرم سوءظن داشتم.

تصور می‌کردم صاحبخانه نوعی «ورد» می‌خواند! از سوی دیگر هم روابط عاطفی بین من و همسرم بسیار سرد شده بود و او هیچ توجهی به من نداشت. به همین دلیل حدود ساعت ۷ بعد از ظهر (هفتم مرداد) بود که همین افکار مشوش به سراغم آمد و سوء ظن در وجودم شعله ور شد. در این هنگام چاقو را برداشتم و در حالی که فردی از پشت سر به من می‌گفت «بالا برو!» به منزل صاحبخانه رفتم و او و همسرش را با چاقو زدم! به طوری که همه لباس موسی (صاحبخانه) خون آلود شد. من هم که ترسیده بودم خودرویم را برداشتم تا خودم را پنهان کنم!

ولی وقتی فهمیدم حال پیرمرد خیلی وخیم است دچار عذاب وجدان شدم و چند ضربه با چاقو به سروشکم خودم زدم اما فایده‌ای نداشت چرا که صاحبخانه ام جان خود را از دست داده بود و چند ساعت بعد هم نیروهای انتظامی مرا در حالی که سرگردان بودم شناسایی و دستگیر کردند.

  • لینک کوتاه
  • https://savalankhabar.ir/262362

اشتراک این خبر :

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *