http://didshahr.ir/259411

01:09 :: 1402/01/27

جوانی که به سرقت موتور و گوشی های مردم عادت کرده بود، می گوید: وسوسه‌ شیطان مرا به تباهی کشید.

وسوسه‌ شیطان، جوان 31 ساله را به تباهی کشید

جوان ۳۱ ساله در بیان سرگذشتش به مشاور و مددکار اجتماعی گفت: پدرم کارگری بازنشسته بود و اوضاع مالی خوبی نداشتیم و زندگی خانواده ۶ نفره ما به سختی سپری می شد. با وجود این من ارتباط صمیمانه ای با پدرم نداشتم و مدام با هم مشاجره می کردیم. به همین خاطر هم درس و مدرسه را درمقطع راهنمایی رها کردم تا از غرولندهای پدرم رهایی یابم که همواره در برابر تقاضای من برای پول تو جیبی، فریاد می زد: «از کجا بیاورم؟! ندارم!»

خلاصه برای آن که روی پاهای خودم بایستم و مستقل باشم به دنبال حرفه جوشکاری رفتم اما هیچ وقت نتوانستم به آرزوهایم دست یابم و حسرت چیزهایی را که از دوران کودکی نداشتم، از یاد ببرم به گونه ای که خرید یک دستگاه موتورسیکلت، برایم رویای بزرگی بود و با درآمد ۵ میلیون تومانی ماهانه هم نمی توانستم به آرزوهایم برسم!

به همین دلیل زمانی که موتورسیکلت های پارک شده در ابتدای خیابان را دیدم وسوسه های شیطانی به سراغم آمدم. آن جا بود که موتورسیکلت کهنه ای را که قفل و زنجیر درستی نداشت، برای اولین بار سرقت کردم و مدتی با آن به محل کارم می رفتم تا این که پلیس مرا به اتهام سرقت دستگیر کردند. بعد از آزادی دوباره به تبهکاری هایم ادامه دادم چرا که تصور می کردم این بار با تجربه ای که به دست آورده ام، اشتباه نمی کنم و در چنگ پلیس گرفتار نمی شوم. این بود که شبانه وارد یک منزل شدم و موتورسیکلت دیگری را ربودم. از آن روز به بعد به گوشی قاپی رو آوردم چون احتمال می دادم نیروهای انتظامی نتوانند مرا سوار بر موتورسیکلت سرقتی شناسایی کنند اما هیچ گاه آرامش روحی و روانی نداشتم و دلهره دستگیری رهایم نمی کرد.

حالا دیگر گویی سرقت برایم عادی شده بود و کاری جز دستبرد به اموال مردم نداشتم! در حالی سرقت های زیادی با موتورسیکلت انجام دادم که همه پل های پشت سرم را خراب کرده بودم و نزد هیچ کس اعتبار و ارزشی نداشتم و حتی نزدیکانم به من اعتماد نمی کردند تا این که روزی دو دستگاه گوشی تلفن را به یکی از تعمیرگاه های گوشی تلفن همراه بردم و ازاو خواستم تا شماره سریال های آن ها را تغییر دهد اما نفهمیدم چگونه عوامل تجسس کلانتری مرا تحت نظر گرفته بودند که وقتی برای دریافت گوشی ها وارد تعمیرگاه شدم ناگهان دست بندهای قانون را بر دستانم حلقه زدند و مرا دستگیر کردند. آن ها پس از انتقال من به کلانتری، مستنداتی از سرقت هایم را روی میز گذاشتند که با دیدن آن ها چاره ای جز اعتراف ندیدم و …

  • لینک کوتاه
  • https://savalankhabar.ir/259411

اشتراک این خبر :

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *