دختر ۱۷ ساله بخاطر بی توجهی پدر و مادرش از خانه فرار کرده بود، قسمتی از زندگی خود را برای ما بیان می کند.
دختر ۱۷ ساله درباره سرگذشت خود به مشاور و مددکار اجتماعی گفت: روزگار تلخ من از روزی آغاز شد که پدر و مادرم درگیر مواد افیونی شدند. از همان زمان به خاطر دارم که آن ها هیچ گاه رنگ آرامش را ندیدند و مدام با یکدیگر در مشاجره و توهین بودند. با این حال، آن ها همواره به تهیه مواد مخدر می اندیشیدند و سرگرم اعتیادشان بودند به طوری که انگار فرزندی ندارند.
در واقع من از فراموش شدگان زندگی آن ها بودم چرا که آن ها فقط به مواد مخدر اهمیت می دادند و محبتی به من ابراز نمی کردند.
خلاصه بعد از چند سال جدال لفظی و ناسازگاری های اخلاقی، کاسه صبر مادرم لبریز شد و او به طور توافقی از پدرم طلاق گرفت و به دنبال سرنوشت تاریک خودش رفت.در این شرایط من که بی کس و تنها رها شده بودم دیگر چاره ای نداشتم تا برخی از تلخکامی ها را در آن سن و سال تحمل کنم. این گونه بود که مدتی را نزد پدرم زندگی می کردم و مدتی را با مادرم روزگار می گذراندم. ولی هر دو نفر آن ها از اوضاع روحی و روانی من غافل بودند و هیچ توجهی به من نداشتند. روز به روز از نظر تالمات روحی در شرایط اسفباری قرار می گرفتم به طوری که مدام داروهای اعصاب مصرف می کردم و حتی یک بار هم وقتی به وضعیت وخیمی رسیدم در یکی از بیمارستان های روان پزشکی بستری شدم.
این شرایط به حدی رسید که حتی یک بار در تصمیمی احمقانه و اشتباه دست به خودکشی زدم که خوشبختانه با حضور به موقع پلیس و نیروهای امدادی از مرگ نجات یافتم و به زندگی بازگشتم، اما باز هم اهمیتی برای پدر و مادرم نداشتم چرا که آن ها فقط درگیر تهیه و استعمال مواد افیونی بودند و به بدبختی های من که هنوز در سن نوجوانی قرار داشتم نیز اهمیت نمی دادند.
در نهایت وقتی دیدم آن ها هر روز بیشتر در باتلاق اعتیاد فرو می روند و من آینده ای نخواهم داشت تصمیم به فرار از منزل گرفتم ولی سرنوشت و فرجام دختران فراری را نیز در رسانه ها مطالعه کرده بودم و خیلی می ترسیدم در دام تبهکاران بیفتم و با آسیب های اجتماعی خطرناک دیگری روبه رو شوم به همین دلیل هم به کلانتری آمدم تا مرا راهنمایی کنید.
به دنبال اظهارات این دختر نوجوان، مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری با مادر دختر مذکور تماس گرفت که وی قول داد برای دیدار با دخترش به کلانتری مراجعه کند اما ساعت ها انتظار بی نتیجه ماند و نه تنها مادر این دختر به کلانتری نیامد بلکه گوشی تلفن خودش را نیز خاموش کرد و پدر او نیز هیچ توجهی به مشکل دخترش نکرد و تماس های تلفنی با او هم بی فایده بود. به همین دلیل و با هماهنگی های قضایی، دختر یاد شده که «ثریا» نام دارد با همکاری اورژانس اجتماعی به بهزیستی تحویل شد تا اقدامات مشاوره ای و درمانی درباره این نوجوان بی گناه انجام شود.