زن ۲۷ ساله با اشاره به اینکه حمید راننده کامیون بود و مرا مدام تحقیر می کرد، می گوید: او دیگر توجهی به من نمی کند و می خواهد با زن دیگری ازدواج کند.
زن ۲۷ ساله ای که برای شکایت از همسرش دست به دامان قانون شده بود. این زن جوان که فرزند شیرخواره اش را در آغوش می فشرد با چشمانی اشکبار درباره قصه تلخ زندگی اش به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری گفت: ۱۱ سال بیشتر نداشتم که فرزند طلاق نام گرفتم به گونه ای که جدایی پدر و مادرم از یکدیگر روح و روانم را در همان دوران کودکی به هم ریخت و من به دانش آموزی سرخورده و گوشه گیر تبدیل شدم.
♥ کلیک کنید: موضوعی مهم در برگ سبز خودرو که برخیها نمیدانند ♥
مادرم اعتیاد شدیدی به مواد مخدر صنعتی پیدا کرده بود و این موضوع اختلافات بین او و پدرم را شدت می بخشید تا جایی که دیگر پدرم نتوانست رفتارهای توهم انگیز مادرم را تحمل کند، بعد از جدایی آن ها من و دو خواهرم نزد پدرم به زندگی ادامه دادیم ولی مادرم به زنی کارتن خواب تبدیل شد به طوری که تاکنون هیچ خبری از او نداریم البته هیچ گاه در پی یافتن او نیز نبودیم به دلیل این که او در مرداب مواد افیونی غرق شده است و در دنیای خودش به سر می برد. خلاصه با هر سختی بود به تحصیل ادامه دادم و در یکی از رشته های پرمتقاضی دانشگاه دولتی پذیرفته شدم به همین دلیل بار و بندیلم را بستم و راهی یکی از شهرهای استان رضوی شدم تا بعد از پایان تحصیلات شغل خوبی برای خودم دست و پا کنم.
در همین روزها بود که خواهرم نیز بر اثر گازگرفتگی در منزل خودشان فوت کرد و این حادثه تاثیر عجیبی بر روح و روانم گذاشت به طوری که تا مدت ها حال خودم را نمی فهمیدم و مدام به این سهل انگاری فکر می کردم که چرا برخی از افراد نقص در سیستم دودکش بخاری یا آبگرمکن را جدی نمی گیرند و گاهی حتی لوازم گازسوز را بدون دودکش روشن می کنند. دلم به حال دختر کوچک خواهرم می سوخت که معصومانه در عزای مادرش اشک می ریخت. بالاخره در همین شرایط به شهرستان بازگشتم و به تحصیلات دانشگاهی ادامه دادم ولی هنوز تحصیلاتم به پایان نرسیده بود که شبی پدرم با من تماس گرفت تا برای یک مشورت خانوادگی به خانه بازگردم.
♥ بخوانید: سوء استفاده عجیب از مدرک تحصیلی دانشجویان ♥
وقتی به خانه رسیدم فهمیدم جوانی به نام «حمید» از من خواستگاری کرده است. او راننده کامیون بود و درآمد خوبی داشت اما آن چه مرا به شدت متعجب کرد این بود که پدر و شوهر خواهرم همه قرار و مدارهای ازدواج را با حمید گذاشته بودند و من باید فقط بر سر سفره عقد می نشستم. پدرم که خواهرم را نیز با همین شیوه شوهر داده بود اکنون ادعا می کرد حمید از همه مشکلات زندگی ما خبر دارد و تو را خوشبخت می کند.
وقتی دیدم هیچ چاره ای جز ازدواج ندارم به ناچار پاسخ مثبت دادم و زندگی مشترکم را در حالی با حمید آغاز کردم که او همواره مرا با رفتار و گفتارش به شدت تحقیر می کرد و مدعی بود پدرم با اصرار زیاد او را وادار به ازدواج با من کرده است این در حالی بود که همسرم مواد مخدر سنتی مصرف می کرد و من هم نمی توانستم به او اعتراض کنم ،زمانی که فرزندم به دنیا آمد سرزنش های او نیز شدت گرفت و اختلافات ما بیشتر شد.
یک روز وقتی برای خرید به بیرون از منزل رفتم دخترم را نزد همسرم گذاشتم تا مراقبش باشد ولی زمانی که به خانه بازگشتم متوجه شدم که همسرم آن قدر مواد مصرف کرده که فرزندم به دلیل استنشاق دودهای ناشی از استعمال مواد مخدر دچار مسمومیت شده و هنگامی که به او اعتراض کردم مرا به شدت کتک زد و دیگر هزینه های زندگی را هم نمی پرداخت.
در این شرایط به حالت قهر به خانه پدرم رفتم اما چند روز بعد همسرم پیام داد که قصد دارد با دختر دیگری ازدواج کند. او از من خواست در قبال حضانت فرزندم مهریه ام را ببخشم و به صورت توافقی از یکدیگر جدا شویم ولی من حتی در خانه پدرم نیز جایی نداشتم چرا که پدرم از چند ماه قبل قصد داشت با دختری ازدواج کند و آن دختر شرط کرده است که پدرم ابتدا باید فرزندانش را از خانه بیرون کند و تنها باشد تا او با پدرم ازدواج کند. حالا هم …
این داستان های واقعیه؟ میشه ازشون استفاده کرد و جایی نشر داد؟