سرگذشت

(برگه 33)
داستان خلوتگاه تازه عروس و آقا داماد

داستان خلوتگاه تازه عروس و آقا داماد

 تازه عروسی است که فقط یک روز از آغاز دوران نامزدی اش می‌گذرد با اشاره به خانه مجری نامزدش سرگذشت خود را اینگونه تعریف می کند.

زن ۴۲ ساله: شوهرم از ناله های من لذت می برد

زن ۴۲ ساله: شوهرم از ناله های من لذت می برد

زنی که بعد از دست شوهر معتادش فرار کرده بود، می گوید: در دوران نامزدی که همه بهم عشق می ورزند ولی شوهرم مرا زیر کتک می گرفت.

مرد ۳۷ ساله: همسرم را با لباس خواب در کنار دو مرد دیدم

مرد ۳۷ ساله: همسرم را با لباس خواب در کنار دو مرد دیدم

مرد ۳۷ ساله با اشاره به اینکه هیچ وقت فکر نمی کردم همسرم با مردان غریبه رابطه داشته باشد، می گوید: همسرم را تعیقب کردم ولی وقتی وارد خانه شدم همسرم با لباس خواب در کنار دو مرد دیدم.

زن ۲۴ ساله : دوست شوهرم مخ مرا زد

زن ۲۴ ساله : دوست شوهرم مخ مرا زد

این زن با اشاره به اینکه در یک میهمانی با دوست شوهرم آشنا شده بودم، می گوید: او خیلی خوش پوش و ظاهری زیبا داشت و مخ مرا زد.

مادرکشی به شیوه خیلی عجیب

مادرکشی به شیوه خیلی عجیب

مردی که به مواد مخدر سه دود معتاد شده بود، می گوید: مادرم خودش را نمی توانست خود را کنترل کند بدین خاطر ….

زن جوان: با مشاور صحبت کردم ولی او از من سوء استفاده کرد

زن جوان: با مشاور صحبت کردم ولی او از من سوء استفاده کرد

زن جوان با اینکه با مشاور صحبت کردم ولی او از من سوء استفاده کرد، می گوید: او گفت چند عکس براش بفرستم ولی بعدها مرا فریب داد.

نقشه فریب دختر ۱۶ساله توسط پسر ۱۷ ساله

نقشه فریب دختر ۱۶ساله توسط پسر ۱۷ ساله

مادر دختر ۱۶ساله که توسط پسر ۱۷ ساله فریب خورده بود، به کلانتری آمده بود تا از طریق مراجع قضایی به این موضوع رسیدگی شود.

مرد ۴۵ ساله :همسرم با شاگردم رابطه داشت

مرد ۴۵ ساله :همسرم با شاگردم رابطه داشت

این مرد که بعد از طلاق همسرش بطور کلی دگرگون شده بود، می گوید: باورم نمی شد ولی حقیقت داشت همسرم با یکی از کارگران کارگاه جوشکاری من ازدواج کرد و به دنبال سرنوشت خودش رفت.

نقشه شوم برای زود پولدار شدن

نقشه شوم برای زود پولدار شدن

مرد ۳۸ ساله که به خیال پولدار شدن نقشه های شومی را در سر می پروراند، گرفتار زندان شد.

دختر ۲۰ ساله: سرباز پادگان را به خانه آوردم تا با او…

دختر ۲۰ ساله: سرباز پادگان را به خانه آوردم تا با او…

این دختر می گوید: زمانی که در منزل تنها بودم هوشنگ را که در مرخصی بود به منزل دعوت کردم و کم کم وسوسه های شیطانی به سراغمان آمدو