این زن با اشاره به اینکه در سن ۱۱ سالگی مرا شوهر دادند، می گوید: من همسر مردی ۳۰ ساله بودم که مدام مرا تنبیه می کرد و اینگونه لذت می برد.
او با اشاره به اینکه چوب عشق خیابانی و هوس بازی های خودم را میخوردم، می گوید: مسعود حالا مانند یک دستمال از زندگی خود بیرون انداخته است.
دختر جوان می گوید: او بارها مرا کتک زد و حتی در خانه زندانی و تجاوز می کرد ولی من به امید ازدواج همچنان او را تحمل می کردم.
این مرد بازاریبا اشاره به اینکه سهیلا یک زن جذاب و مطلقه بود، می گوید: او با ترفندهای مختلف مرا به خانه خود دعوت می کرد.
زن جوان با اشاره به اینکه داستان من و حامد به دروه دانشجویی برمی گردد، گفت: او یک پسر دبیرستانی بود ولی عاشق من شده بود.
دوست پسرم وقتی صدای مرا شنید زود خودش را به خانه ما رساند ولی وقتی مادرم به از بیهوشی درآمد و با دیدن جوان غریبه در منزل بسیار عصبانی شد.
زن ۱۸ ساله با اشاره به اینکه به خودم آمدم و تصمیم گرفتم خودم را از این مرداب نجات دهم، گفت: دیگر نمی خواهم بازیچه دست پسران و مردان هوسران باشم..
این مادر می گوید: مادر شوهرم تهمتی زد که قلبم را سوزاند. او ادعا می کرد پسرم بچه نمی خواست و این فرزند نامشروع است!
این پسر می گوید: کالاهایی در سایت بارگذاری می کردم و وقتی زنان برای دیدن آنها به خانه می آمد نقشه ام را اجرا می کردم.