روایت تکاندهنده جوانی که برای فرار از دردهای ناشی از طلاق پدر و مادرش، به اعتیاد روی آورد و به تبهکاری کشیده شد. این داستان نشان میدهد چگونه مشکلات روحی میتواند مسیر زندگی یک فرد را به سمت جرم و زندان سوق دهد.
روایت تلخ یک جوان از سقوط به دام اعتیاد، خیانت، افسردگی و تلاشهای نافرجام برای ترک مواد مخدر؛ داستانی واقعی درباره تباهی زندگی با یک تصمیم اشتباه.
این مقاله پاسخی است به دغدغه مردی که پس از ترک اعتیاد به تریاک، حالا نگران وابستگی به قرص B2 و سیگار است.
این داستان، تصویرگر سقوط تدریجی یک مرد از یک زندگی عادی به دامی تلخ و بیپایان است.
جوانی با اشاره به اینکه در اغفال من توسط دوستم در کارگاه خیاطی صورت گرفت؛ می گوید: اگر مادرم زنده بود شاید این اتفاق نمی افتاد.
مرد جوان با اشاره به اینکه عاشق یکی از دخترای دانشگاه شده است، می گوید: وقتی پاسخ منفی شنیدم به کشیدن «شیشه» و «کریستال» روی آوردم.
مردی که در ساختمان نیمه کاره به کار نگهبانی مشغول بود، توسط یک کارگر منحرف شد.
در این داستان به تاثیر موادمخدر بر نابودی یک خانواده معتر پی خواهیم برد.
زن ۱۹ که در پاتوش معتادان حامله شده بود، سرگذشت خود را برای مددکار اجتماعی تعریف کرد.