تعرض به دختر ۱۴ ساله در کنار پدرش

w w w . s‌‌‌‌‌‌ ‌a‌‌‌‌‌ v a l a n k h a b a r . i r
تعرض به دختر 14 ساله در کنار پدرش

تعرض به دختر ۱۴ ساله در کنار پدرش

من دختری ۱۶ ساله‌ام و در مقطع دبیرستان تحصیل می‌کنم. اما از کودکی تا امروز، رنگ آرامش را ندیده‌ام. خانه‌مان همیشه پر از فریاد، دعوا و بوی تلخ مواد بوده. پدری که به شیشه اعتیاد دارد و مادری که برای تأمین زندگی، ناچار است شب‌ها از یک پیرزن پرستاری کند.

پدرم هیچ مسئولیتی را نمی‌پذیرد؛ با خشونت، فحاشی و تهدید، تنها پولی را که مادرم به سختی به دست می‌آورد، برای خرید مواد از چنگش در می‌آورد. بارها شاهد صحنه‌هایی تلخ بودم، اما شبی از شب‌ها، همه‌چیز رنگ خون گرفت…

آن شب سیاه

دعوای پدر و مادرم به جایی رسید که پدرم با چاقو به او حمله‌ور شد. با تمام وجودم خود را سپر مادرم کردم، اما بازوی من خراش برداشت. مادرم زار می‌زد و خود را می‌زد. آن شب، گذشت… اما زخمش تا همیشه در روح من ماند.

فقر، تهدید و تصمیمی برای نجات

چند وقت بعد، مادرم شغلش را از دست داد. پدرم تهدید کرد: “اگر سر کار نروی، دخترانت باید مواد تهیه کنند.” این جمله برای ما مثل مرگ بود. مادرم دوباره کاری پیدا کرد، اما وضعیت ما هنوز بحرانی بود.

روزی که نزدیک بود خواهرم را از دست بدهم

روزی پدرم با یکی از دوستانش در خانه مشغول مصرف شیشه بودند. من در اتاقم پناه گرفته بودم تا خواهر ۱۴ ساله‌ام از مدرسه برگشت. ناگهان صدای جیغش آمد… دوست پدرم قصد تعرض به او را داشت.

پدرم بی‌تفاوت بود. من با تمام توانم، هر چند بی‌رمق، دخالت کردم و خواهرم را نجات دادم. پا برهنه، با ترس و اشک، از خانه فرار کردیم…

به کلانتری رفتیم؛ راهی برای نجات

ساعت‌ها در خیابان ماندیم، اما جرأت بازگشت نداشتیم. بالاخره تصمیم گرفتم همراه خواهرم به کلانتری برویم و همه‌چیز را گزارش دهیم. شاید این پایان دوران تاریک‌مان باشد. شاید…

ای کاش…

ای کاش خانه‌ام، امن‌ترین جای دنیا بود. ای کاش لبخند مادر و بازی‌های کودکانه خواهرم، هر روز تکرار می‌شد. من هنوز امید دارم… برای روزی که ما هم رنگ خوشی را ببینیم.

شماره خبر : 270117 - یکشنبه ۳۱ فروردین ۱۴۰۴ ساعت 00:36:47
1400 copyright.