دوستم گفت این شغل سه ماهه پولدارت می کند
جوان ۲۱ ساله گفت: حدود ۳ماه قبل با فردی به نام «الف» آشنا شدم. آن روزها بیکار بودم و مدام در خیابان ها پرسه می زدم تا حوصله ام سر نرود به همین خاطر هم با «الف»گرم گرفتم و او هم با تعارف یک نخ سیگار سر صحبت با مرا باز کرد. طولی نکشید که «الف» با چرب زبانی از سختی های زندگی و بیکاری سخن گفت و مرا ترغیب کرد تا با فروش «گل» به جوانان محل زندگی ام، پول «مفت» به دست آورم و به زندگی ام سر و سامانی بدهم! او چنان از تغییر وضعیت مالی و ثروت اندوزی یک شبه برایم تعریف کرد که من هم مشتاق شدم تا ره صدساله را یک شبه بروم و حداقل از این وضعیت بیکاری نجات پیدا کنم.
آن روز «الف» چند بسته مواد مخدر آماده فروش به من داد و من هم آن ها را به چند نفر از دوستانم فروختم. «الف» وقتی دید من خیلی راحت توانستم چند بسته را بفروشم، بیشتر از آنچه تصور می کردم به من پول داد و با تعریف و تمجیدهای فراوان مرا تشویق کرد تا هر روز از او مواد مخدر امانتی بگیرم و بعد از فروش در محله خودمان پولش را به او بازگردانم اما «الف» فردی مرموز بود و هیچ گاه نشانی محل سکونتش را به من نداد و تنها با من در خیابان امامت یا فضای سبز قرار میگذاشت. مدتی بعد قرارشد او به جای دستمزد یک دستگاه موتورسیکلت برایم بخرد تا من راحت تر بتوانم مواد مخدر را به جوانان و نوجوانان برسانم چرا که خیال می کردم این نوع مواد مخدر را فقط تفریحی و تفننی مصرف می کنند! و تنها موادمخدر صنعتی مانند شیشه و کریستال، انسان را به توهم میاندازد و زندگیاش را به تباهی می کشاند!
خلاصه او برایم موتورسیکلت خرید و بعد هم یک گوشی تلفن در اختیارم گذاشت تا فقط با همان شماره تلفن با او تماس بگیرم! حتی«الف» یک قمه هم به من داد و ادعا کرد بعد از فروش مواد مخدر، پول زیادی با خودم حمل می کنم و باید چاقویی داشته باشم که اگر زورگیران به سراغم آمدند از خودم دفاع کنم اما من فریب خوردم و از سرقتی بودن گوشی هم اطلاعی نداشتم. از سوی دیگر حالا که در مرکز مشاوره کلانتری متوجه شدم چگونه آینده جوانان و نوجوانان هم محله های ام را تباه کرده ام بیشتر از گذشته عذاب وجدان گرفتم و از کرده خودم بسیار پشیمانم به همین خاطر هم حاضرم برای دستگیری «الف» با پلیس همکاری کنم ولی ای کاش …