ارتباط نامشروع در پارک شهر !

w w w . s‌‌‌‌‌‌ ‌a‌‌‌‌‌ v a l a n k h a b a r . i r

آموزش ارتباط نامشروع در پارک شهر !

دختر ۲۵ ساله ای گفت: از روزی که به خاطر دارم همواره شاهد درگیری و قهر و آشتی های پدر و مادرم بودم به طوری که دیگر این رفتارها برای من و تنها برادرم عادی شده بود. پدرم اعتیاد شدیدی به مصرف مواد مخدر و الکل داشت تا جایی که همیشه بطری مشروبات الکلی او در یخچال منزل خودنمایی می کرد و من هم بر اثر کنجکاوی گاهی به بطری مشروب و گاهی به سیگار و شیره اش دستبرد می زدم مدتی بعد برادر کوچکم نیز با من همراه شد و مدام در خانه بساط خلافکاری هایمان پهن بود.

این مصرف های پنهانی الکل و مواد مخدر به حدی رسید که دیگر به استعمال شیشه رو آوردیم اما خلافکاریهای من از ۱۴ سالگی و زمانی شدت گرفت که مادرم نتوانست رفتارهای پدرم را تحمل کند و از او جدا شد.

من که دیگر فضا را برای ادامه خلافکاری هایم مناسب می دیدم به پارتی های مختلف می رفتم و از مصرف هر گونه مواد مخدری روگردان نبودم. از سوی دیگر حس قلدری و گردنکشی داشتم و میخواستم از دختران و پسران کوچک تر از خودم حمایت کنم تا کسی به آنها زور نگوید به همین دلیل بسیاری از دختران و پسران را اطرافم جمع می کردم و روحیه قلدری ام را با همراه داشتن یک قمه به رخ می کشیدم.

آرام آرام این ارتباط های نامتعارف به روابط غیر اخلاقی کشید تا جایی که دیگر بسیاری از دختران و پسران جوان را در پارک دور هم جمع میکردم تا با یکدیگر آشنا شوند و خودم نیز در عالم نشتگی و مستی با تعدادی از پسران همراه می شدم و بسیاری از آن ها را نیز سرکیسه میکردم تا هزینه های اعتیادم تامین شود.

بعد از مدتی در رشته معماری وارد دانشگاه شدم اما یه خلافکاری هایم ادامه دادم حالا در مهمانی ها و پاتوق ها مرا به عنوان حاله المیرا می شناختند که نام مستعارم بود اما در پارک هیچ کس جرئت نمی کرد به من چپ نگاه کند چرا که با تیغه قداره ای روبه رو می شد که همیشه به همراه داشتم.

نزاع و چاقو کشی هم به خلافکاری هایم افزوده شد به طوری که گاهی به خاطر غرور و حس برتری اگر از کسی کینه ای به دل می گرفتم فقط با تیغه چاقویم پاسخش را می دادم و فرار می کردم. این در حالی بود که پدرم سرش به سنگ زمانه خورده و نه تنها تصمیم به ترک اعتیاد گرفته بود بلکه در یکی از محافل انجمن های معتادان گمنام به راهنمایی دیگران به ترک اعتیاد می پرداخت و رفتارش با من و برادرم به کلی تغییر کرده بود.

یک روز که طبق معمول دختران و پسران را در پارک دور هم نشانده بودم تا با یکدیگر برای ارتباطات نامشروع آشنا شوند، ناگهان نیروهای انتظامی از راه رسیدند و مرا به خاطر این رفتارهای هنجار شکنانه به کلانتری هدایت کردند. وقتی مقابل مقام قضایی قرار گرفتم او با صدور قرار قانونی مرا تا زمان رسیدگی به پرونده خلافکاری هایم در حالی آزاد کرد که باید مدتی را نیز در کلاسهای مشاوره و روان شناختی نیروی انتظامی می گذراندم اما ….

بیشتر بخوانید: نکته ای که همه دانشجوهای دختر و پسر باید بدانند

شماره خبر : 265366 - شنبه ۲ دی ۱۴۰۲ ساعت 01:31:22
1400 copyright.