درخواست جالب یک زن از من
زن از وقتی که نشسته بود روبهرویم، فقط بدگویی خودش را میکرد: «من خیلی آدم حواسپرتی هستم، همیشه همه چیز را فراموش میکنم، عرضه هیچ کاری را ندارم، فکر میکنم خیلی دست و پاچلفتی هستم، من حتی مادر خوبی هم نیستم، فکر میکنم شوهرم واقعا ضرر کرده که با من ازدواج کرده و …». تا این جای کار که همه چیز مشخص بود، زنی با خودسرزنش گری بالا و اعتمادبهنفس پایین به من مراجعه کرده بود. اما مسئله از آن جایی پیچیدهتر شد که پرسیدم: «به نظر خودت مشکلت از چه زمانی شدیدتر شد؟» و زن پاسخ داد: «از وقتی ازدواج کردم، چون شوهرم بابت این ویژگیهای من خیلی اذیت میشود! مدام به من میگوید زنهای دیگر خانههایشان از تمیزی برق میزند اما تو اصلا نمیتوانی خانه را خوب تمیز کنی، نمیتوانی یک غذای واقعا خوشمزه درست کنی، یک لباس درستوحسابی نمیتوانی بدوزی و…» زن همینطور میگفت و میگفت و من با خودم فکر میکردم عجب تفاهمی! یک زن خودسرزنشگر و یک مرد کمالگرا، سختگیر و سرزنشکننده! زنی که با یک روح زخمی وارد رابطه با همسرش شده و همسرش به جای ترمیم این زخمها، نمک بیشتری بر آنها پاشیده. البته که مرد هم با یک روح زخمی وارد این رابطه شده، مردی که احتمالا والدینی سختگیر و سرزنشکننده داشته و بدون این که خودش بفهمد، با الگوی غلطی که از خانوادهاش فراگرفته زخم بیشتری به روان همسرش زده است. شاید اگر این شوهر درون زخمی همسرش را میدید، جور دیگری رفتار میکرد، یا شاید اگر زن میدید که در درون همسرش، پسربچه آسیبدیدهای است که همیشه مورد سختگیری و سرزنش واقع شده، کمتر تحت تاثیر حرفهای او قرار میگرفت. راست گفتهاند که درون هر انسانی میدان جنگی است که ما نمیبینیم، کسی که به هرشکل مایه رنج و غم ما شده، شاید فقط یک انسان زخم خورده و خسته از جنگهای درونی خود است. همه ما در نهایت درون خود کودکی داریم که تشنه محبت، ترحم، درک، نوازش و حمایت افراد نزدیک در زندگی است حتی اگر ظاهرمان چنین چیزی را نشان ندهد. با هم مهربان باشیم، به هم سخت نگیریم، نمک زخمهای یکدیگر نباشیم، وقتی از درون هم خبر نداریم.
نویسنده : زهرا وافر| کارشناسارشد روان شناسیبالینی