مرد جوان با اشاره به اینکه آهو خانم او را اغفال کرده است، می گوید: او مرا به خانه مجردی خود دعوت کرد و من شبها پیش او بودم.
مرد جوان گفت: ۸ سال پش ازدواج کرده ام. همسرم درگیر امور خانه داری بود و بیشتر وقت خود را صرف مراقبت ونگهداری از فرزندان می کرد. به همین دلیل ما کمتر در کنار هم بودیم. از سوی دیگر به دلیل موقعیت شغلی ام مجبور بودم چند روز هفته را از بیرون از خانه باشم.
وقتی هم به خانه ام بازمی گشتم درگوشه ای می نشستم و به پرسه زنی در فضای مجازی می پرداختم تا این که بالاخره در یک گروه مختلط دوستانه عضو شدم و این گونه در مسیر تباهی قدم گذاشتم.
حالا دیگر اوقاتم را با چت هایی می گذراندم که در این گروه بین اعضا رد وبدل می شد. چند روز بعد با زن جوانی به نام «آهو خانم»آشنا شدم که پیامک های عاشقانه اش زبانزد اعضای این گروه مجازی بود.
خلاصه خیلی زود به فضای شخصی رفتیم ومن با «آهو خانم»روابط عاشقانه برقرارکردم.
او در خانه ای مجردی زندگی می کرد اما من چنان شیفته «آهو»شدم که دیگر از هر فرصتی برای ارتباط پنهانی با او بهره می بردم.
در اولین دیدار او از من خواست در منزلش ساکن شوم و شب ها پیش او باشم.
ولین قدم اشتباه زندگی ام را با انگیزه هوسرانی برداشتم واین گونه در حالی حدود۲سال با این رابطه شوم ادامه دادم که روزی فهمیدم «آهو »باردار شده است.
در این شرایط من به ناچار او را به عقد رسمی خودم درآوردم اما جنین او به دلیل نامعلومی سقط شد.
از آن روز به بعد ورق زندگی ام برگشت و تازه فهمیدم که «آهو»بر اثر شرکت در مهمانی های مختلف به مصرف متادون و «گل»آلوده شده است.
چهره «آهو» هر روز رنگ می باخت و اعتیاد در وجودش نمایان تر می شد اگر چه چندبار تلاش کردم او را از مواد مخدر جدا کنم ولی فایده ای نداشت.
بیشتر شب هایی که در منزل «آهو» به سر می بردم به نوشیدن آب میوه قبل از خواب عادت کرده بودم به همین دلیل وقتی به منزل همسر اولم باز می گشتم تنگ خلقی و درد استخوان هایم را احساس می کردم تا این که روزی فهمیدم «آهو»درآن آب میوه ها قرص های مخدردار حل می کرد و به خورد من می داد.
با آن که خیلی عصبانی شدم ولی همان هوسرانی ها و لذت جویی های خیانت آلود مرا به سکوت وا داشت به گونه ای که دیگر خودم به همراه «آهو» در مهمانی های مختلط و پاتوق های مواد مخدر شرکت می کردم.
طولی نکشید که ابزار استعمال مواد مخدر صنعتی را هم به دست گرفتم و مصرف شیشه و هرویین را هم شروع کردم .در همین روزها همسر اولم متوجه ازدواج مجددم شد و به خاطر خیانتی که به او کرده بودم، از من جدا شد و سرپرستی فرزندانم را نیز به عهده گرفت.
من هم از کار اخراج شدم و در حالی موقعیت اجتماعی خودم را از دست دادم که دیگر «آهو»هم مرا به خانه اش راه نمی داد. اکنون نیز در مسیر تهیه مواد مخدر بودم که توسط پلیس دستگیر شدم .