http://didshahr.ir/264843

00:12 :: 1402/09/01

این دختر با اشاره به اینکه همیشه تنها بودم، می گوید: با پسری دوست شدم و او را در اتاق خودم مخفی کردم تا شب ها با او باشم.

دختر 16ساله: پسری را در کمد مخفی کردم تا شب ها با او باشم

دختر ۱۶ساله ای گفت: اولین فرزند یک خانواده سرشناس هستم که پدرم در زمینه امور حقوقی فعالیت می‌کند و درآمد خوبی دارد.

با وجود این مادرم نیز در یکی از مراکز درمانی مهم شهر مشغول کار است، به همین دلیل من همیشه در خانه تنها بودم. با آن که پدر و مادرم همه امکانات رفاهی و تحصیلی را برایم فراهم می‌کردند و من هیچ کمبودی در زمینه مالی نداشتم اما از این تنهایی رنج می‌بردم.

پدر و مادرم مرا خیلی دوست داشتند و همه خواسته‌هایم را برآورده می‌کردند.من هم برای رهایی از تنهایی فقط با گوشی تلفن هوشمندم سرگرم بودم تا این خلاء عاطفی را جبران کنم چرا که پدر و مادرم بعد از ظهر از سر کار به خانه باز می‌گشتند و من در این مدت در گروه‌های مختلف اجتماعی فضای مجازی پرسه می‌زدم تا این که در اینستاگرام با پسری به نام «قنبر» آشنا شدم.

او اهل روستا بود و بدین ترتیب ارتباط پیامکی و تلفنی ما آغاز شد. در ابتدا فقط با یکدیگر چت می‌کردیم اما روزی سفره درد دل‌هایم را برایش گشودم و از تنهایی‌هایم سخن گفتم!

«قنبر» هم که از یک خانواده کم بضاعت بود و پدرش با کارگری در مزارع روستا مخارج زندگی آن ها را تامین می‌کرد، مرا دلداری ‌داد به طوری که با حرف‌های او آرامش روحی یافتم و به او دل باختم. طولی نکشید که تصمیم گرفتیم یکدیگر را ملاقات کنیم.

چون مادرم مدام به خانه زنگ می‌زد و این گونه مرا کنترل می‌کرد. بنابراین با «قنبر»قرار گذاشتم که در نبود پدر و مادرم به خانه بیاید. خلاصه ظهر روز چهارشنبه او به خانه ما آمد و من در اتاقم را بستم چرا که می‌دانستم پدر و مادرم برای ورود به اتاقم حتماً در می‌زنند و از من اجازه می‌گیرند.

آن روز« قنبر» در اتاق من ماند و هر وقت که پدر و مادرم در می‌زدند او را درون کمد دیواری اتاقم پنهان می‌کردم به طوری که حتی شام و صبحانه را هم در کنار یکدیگر صرف می‌کردیم. تصور خانواده ام نیز این بود که من مشغول درس خواندن و مطالعه هستم و نباید برایم بیشتر مزاحمت ایجاد کنند!

شب‌ها نیز در اتاقم را قفل می‌کردم تا مادرم سرزده وارد اتاق نشود. خلاصه پنج شنبه و جمعه را که تعطیل بودم اما روز شنبه از «قنبر» خواستم درون اتاق منتظرم باشد تا از مدرسه بازگردم چون پدر و مادرم نیز سر کار رفته بودند اما آن روز مادرم زودتر از همیشه کارش تمام شده و به منزل بازگشته بود.

ولی زمانی که برای مرتب کردن لوازم من قدم در اتاقم گذاشته بود ناگهان درون کمد دیواری «قنبر» را دیده و با پلیس ۱۱۰ تماس گرفته بود. آن ها ابتدا تصور می‌کردند «قنبر» به منظور سرقت وارد خانه شده ولی او ماجرای ارتباطش با من را در کلانتری لو داده بود!

حالا من تازه فهمیدم که با این اشتباه بزرگ با آبروی پدر و مادرم بازی کردم و اعتماد آن ها را هم از بین بردم. ام

بیشتر بخوانید: مطلبی که همه دانشجوهای دختر و پسر باید بدانند

  • لینک کوتاه
  • https://savalankhabar.ir/264843

اشتراک این خبر :

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *