http://didshahr.ir/264155

02:40 :: 1402/07/27

دست‌های یخ‌زده را روی بخاری نفتی خوابگاه می‌گرفتیم تا با شعله‌هایش گرم شویم، کنارش چای می‌نوشیدیم و هر کس از پست نگهبانی خودش می‌گفت.

کرسی جایی برای همنشینی های گرمابخش
صابری- هوای سرد روی برجک نگهبانی بدجوری دست‌ها را اذیت می‌کرد، سرمای روی کوه تا مغز استخوان آدم نفوذ می‌کرد، در آن لحظات بهترین چیز برایت خوردن یک لیوان چای داغ کنار بخاری نفتی بدبوی داخل خوابگاه بود. همان بخاری نفتی که وقت‌های دیگر از بوی بدش به تنگ می‌آمدی و سر این‌که نوبت چه‌کسی است نفت بیاورد و پُرش کند همیشه بحث و دعوا بود؛ اما همین‌ که کنارش می‌رسیدی و نور شعله‌هایش روی صورتت انعکاس پیدا می‌کرد گرم می‌شدی. همیشه یک کتری فلزی درب و داغان روی بخاری بود تا هوای خوابگاه را مرطوب کند و آب‌جوش هم برای چای باشد. گاهی رویش غذا گرم می‌کردیم. روزهایی هم که برف سنگین بود و لباس‌ها خیس و سرد می‌شد همان بخاری نفتی برای‌مان حکم یک خشک‌کن لباس را داشت؛ اما فراتر از همه این‌ها یک خاصیت ویژه داشت که هیچ شوفاژی ندارد. می‌شد دستت را رویش بگیری تا گرم شوی. حرارتش را حس کنی. انگار می‌شد یک‌جوری به این بخاری کهنه پناه بیاوری تا حس خوب امنیت به تو بدهد.

کنارش دیگر خبری از سوز سرما نبود. مهم‌تر این‌که همان بخاری نفتی بهانه‌ای بود تا بچه‌ها دورهم جمع شوند، چای بنوشند و هر کسی از پست نگهبانی خودش بگوید و اتفاقاتی که پیش آمده. بخاری نفتی پادگان ما به‌کنار، اصلاً وسایل گرمایشی قدیمی یک حس خوب و جالبی داشتند که بیشتر امروزی‌ها ندارند، کرسی خانه پدر بزرگ هم همین‌طور بود. کلیشه بی‌مزه شب‌های یلدای سال‌های اخیر این است که همه از مزایای جمع شدن دور کرسی و حافظ‌خوانی بگویند و این‌قدر ماجرا تکرار شده که جذابیتش را از دست داده. اما واقعاً کرسی بهانه خوبی برای دورهم جمع شدن بود.

آن‌وقت‌هایی که هرکسی یک اتاق و یک گوشی و یک شوفاژ نداشت، همه دورهم جمع می‌شدند تا گرم شوند. نه فقط با گرمای کرسی، بلکه گرمای محبت و ارتباطات خانوادگی. گرمای حس خوب دورهم جمع شدن و صمیمیت. در آن لحظات مهم نبود بیرون چقدر سرد است دور کرسی یک دنیای دیگر بود. خانه پدربزرگ یک تلویزیون بزرگ بود که قاب چوبی داشت با پایه‌های بلند. از آن‌هایی که نیازی به میز تلویزیون نداشتند. جالب‌تر این‌که غیر از پایه، درهای کشویی هم داشت که جلوی لامپ تصویر قرار می‌گرفت و باز و بسته می‌شد. آدم‌ها هم آن‌روزها مثل وسایل بودند، ساده، یک‌رنگ اما دوست‌داشتنی. مثل تلویزیون قدیمی سیاه و سفیدی که همان دو شبکه‌اش هم آدم را سرگرم می‌کرد یا مثل کرسی که رویش پر از خوراکی بود و ساعتی یک‌بار هم با سینی چای که از سماور بزرگ کنار اتاق پر شده بود شارژ می‌شد تا گرما به عمق وجودمان برود و سرگرم شویم اما با گپ زدن و با حس خوب کنار هم بودن.

  • لینک کوتاه
  • https://savalankhabar.ir/264155

اشتراک این خبر :

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *