در این مطلب به داستان جمع کننده ضایعات و خواهر معتادش می پردازیم.
مرد ۴۱ ساله گفت: پدر و مادر و همه برادر و خواهرانم به موادمخدر سنتی و صنعتی اعتیاد دارند. ابتدا با ترغیب دوستانم و برای آن که به دیگران ثابت کنم بزرگ شده ام، سیگار را لای انگشتانم گذاشتم و از ۱۵ سالگی سیگاری شدم اما طولی نکشید که چند ماه بعد به مصرف موادمخدر سنتی (تریاک) روی آوردم.
آن روزها ۱۶ سال بیشتر نداشتم که پدرم به خاطر اعتیاد شدید به موادمخدر صنعتی خود را از درختی در یک باغ حلق آویز کرد و جان سپرد. این در شرایطی بود که مادرم به خاطر ازدواج مجدد پدرم، از او طلاق گرفته بود و من و دو خواهر م نزد مادرم زندگی می کردیم.
بعد از این ماجرا بود که به مصرف قرص های اعصاب و روان و همچنین موادمخدر صنعتی آلوده شدم و هر روز بیشتر در مرداب مواد افیونی فرو می رفتم.
بعد از خودکشی پدرم مادرم با کارگری در خانه های مردم در حالی مخارج ما را تامین می کرد که خودش نیز اعتیاد شدیدی به موادمخدر داشت. وقتی مقدار مصرفم بالا رفت، دیگر مجبور بودم با سرقت، هزینههایم را تامین کنم، به همین دلیل در ۱۸ سالگی و برای اولین بار طعم زندان را چشیدم اما چون سابقه دار نبودم چند ماه بیشتر تحمل کیفر نکردم و بعد از آزادی دوباره به خلافکاری هایم ادامه دادم. این درحالی بود که یکی از خواهرانم مصرف «دلار» (نوعی موادمخدر صنعتی خطرناک) را آغاز کرده بود و من باید به هزینههای اعتیاد او نیز کمک میکردم چرا که او به عقد موقت مردی درآمده بود تا آن مرد هزینه موادمخدر مصرفیاش را بپردازد ولی خیلی زود باردار شد و آن مرد ارتباطش را با خواهرم انکار کرد.
بالاخره با سختی های زیادی موفق شدیم برای فرزند خواهرم شناسنامه بگیریم. میترسیدم اگر به او کمک نکنم دوباره زندگیاش را در مسیر تباهی قرار دهد. به همین دلیل هرچه ضایعات جمع آوری می کردم، باز هم نمی توانستم مخارج اعتیاد خود و دیگر اعضای خانواده ام را تامین کنم. این بود که به سرقت های منزل و مغازه روی آوردم.
هنگامی که قرص های روان گردان را مصرف میکردم، حال خودم را نمیفهمیدم و کنترل رفتارم دست خودم نبود. از دیوار راست بالا می رفتم و به هر شکل ممکن به اموال مردم دستبرد می زدم. آخرین بار نیز از لوله گاز کنار یک منزل که حدود ۳ متر ارتفاع داشت، بالا رفتم و از پشت بام به داخل منزل ویلایی پریدم. آن جا وقتی مقداری ضایعات جمع کردم تازه متوجه شدم که صاحبخانه تعداد زیادی لوازم منزل را درون حیاط گذاشته است. این بود که ابتدا تعدادی از لوازم برقی را سرقت کردم اما دوباره وسوسه شدم به آن منزل مسکونی بازگردم و لوازم باقی مانده را هم به سرقت ببرم! در واقع حرص و طمع بر من غلبه کرده بود که به محل سرقت بازگشتم ولی این بار نیروهای انتظامی به کمین نشسته بودند و مرا در حال ارتکاب سرقت دستگیر کردند… .
حالا هم از این زندگی اسفبار خسته شده ام چرا که اعتیاد همه چیز را از من گرفت. حتی وقتی در ۳۱ سالگی ازدواج کردم، همسرم فقط ۲ سال دوام آورد و بعد هم از من طلاق گرفت و به دنبال سرنوشت خودش رفت اما بدبختی های من همچنان ادامه یافت چرا که حتی پولی برای خرید نان نداشتم و هر آن چه را از راه سرقت به دست می آوردم صرف خرید شیشه و دلار می کردم…