از ازدواج خیلی میترسم
نویسنده : امیر مشایخی
گفت: خیلی از ازدواج میترسم.
گفتم: مشکلات مالی که واقعاً زیاده، درک میکنم اما لااقل تو یکی که شرایطت خوبه. از چی میترسی؟
گفت: مگه گفتم از شرایط مالی ازدواج میترسم؟ همونطور که گفتی اوضاع مالیام شکر خدا خوبه، اونی هم که انتخاب کردم اصلاً اهل تجملات نیست.
گفتم: خب پس دقیقاً از چی میترسی؟
گفت: از شکست تو ازدواج، از اینکه همه چیز از دور خوب و قشنگ باشه، از اینکه مثل خیلی از اطرافیانم زندگی مشترکم خیلی زود تبدیل به یک کابوس بشه.
گفتم: نگرانیت بجاست، اما اگه با آمادگی و شناخت درست از شرایط تو این راه قدم بذاری می شه بر این ترس غلبه کرد.
گفت: این رو که خودمم میدونم، راهکار عینی بده.
گفتم: یک ازدواج سالم رو تعریف کن. بهجای اینکه روی روابط خراب دیگران تمرکز کنی به این فکر کن که چه مسیری جواب می ده؟
گفت: خب من درست فکر میکنم، اگه طرف مقابلم دید درستی نداشت و تفاهم نداشتیم چی؟
گفتم: تفاهم نداشتن سر یه سری چیزها عادیه و به معنای پایان یک ازدواج نیست اما سر چیزهای مهم مثل نوع نگاه به زندگی، اهداف مشترک، مسائل فرهنگی و اعتقادی در سطح کلان نه. دو طرف باید با هم کفویت داشته باشن. بعد طبیعیه که سر مسائل کوچیک اختلاف نظر داشته باشن.
گفت: خب همون اختلاف سر چیزهای کوچیک زندگی خیلیها رو خراب کرده.
گفتم: باید تو زندگیمشترک روی چیزهایی تمرکز کنین که شما رو به هم نزدیک میکنه و یادتون نشه که بهخاطر اشتراکاتی که داشتین به هم نزدیک شدین، نه بهخاطر تفاوتها.
گفت :ولی ازدواج باعث می شه خیلیها هویت فردیشون رو از دست بدن.
گفتم: ازدواج درست اینه که هر کدوم از دوطرف کارهای مربوط به خودشون رو انجام بدن، استقلال خودشون رو داشته باشن، گاهی یه وقت کوتاهی بذارن برای خودشون، برای دوستان قدیمیشون و … اما لحظات مهم زندگی رو کنار هم سپری کنن، هدفهای مشترکی برای زندگیشون تعریف کنن. چیزی رو از هم مخفی نکنن اما به حریم هم احترام بذارن و…