این زن می گوید: وقتی معتاد کامل شده بودم دوستم پیشنهاد داد تا از طنازی های وسوسه انگیز برای پول درآوردن استفاده کنم.
زن ۲۸ ساله که با شگرد طنازی های شیطانی، خودروهای رانندگان را می ربود با بیان این که یک دختر چهار ساله دارد و تحصیل در دانشگاه را به پایان برده است، درباره سرگذشت تلخ خود به مشاور و مددکار اجتماعی گفت: اگرچه در خانواده ای پرجمعیت به دنیا آمدم و تک دختر خانواده بودم اما پدرم تاجر لوازم خودرو بود و تمکن مالی داشت به همین دلیل من تا پایان تحصیلات دانشگاه هیچ کمبودی در زندگی مجردی ام نداشتم اما تلخ کامی های من از روزی شروع شد که نگاهم به نگاه جوانی گره خورد که در یک شرکت تاکسی تلفنی کار می کرد.
«شهرام» به مواد مخدر سنتی اعتیاد داشت اما من دیگر به قول معروف عاشق شده بودم و هیچ عیب و ایرادی را در او نمی دیدم . با آن که پدرم متوجه رابطه عاشقانه من و او شده بود و مدام مرا سرزنش می کرد اما مخالفت های او تاثیری در رفتار من نداشت تا این که پنج سال قبل شهرام به طور رسمی از من خواستگاری کرد ولی پاسخ پدرم مشخص بود چرا که در این مدت اختلافات زیادی نیز با خانواده شهرام پیدا کرده بود.
در این شرایط من برای رسیدن به شهرام به زندگی آرام و پر از رفاه و آسایش پشت پا زدم و با فرار از خانه به عقد موقت شهرام درآمدم.
دو سال بعد از این ماجرا و در حالی که دخترم میترا به دنیا آمده بود، پدرم برای جلوگیری از آبروریزی بیشتر به ناچار رضایت داد تا ازدواج ما به طور رسمی ثبت شود اما با همه این عشق و علاقه های هیجانی، اختلافات من و شهرام به خاطر بدبینی هایش شدت گرفت.
او مدام مرا زیر نظر می گرفت و معتقد بود همان گونه که به راحتی با او رابطه برقرار کرده ام به همین راحتی هم خیانت می کنم. شهرام با آن که بیکار و معتاد بود و مرا نیز از همان دوران آشنایی به دام مواد افیونی انداخته بود، هیچ مسئولیتی در قبال من و فرزندم احساس نمی کرد تا جایی که بعد از تولد فرزندم و با کمک پدرم در یک مرکز ترک اعتیاد بستری شدم و بعد از ترک مواد مخدر قصد داشتم از شهرام طلاق بگیرم اما شهرام یکی از بزرگان فامیل را واسطه کرد و مرا به زندگی مشترک بازگرداند و دوباره من آلوده مواد مخدر شدم.
دیگر نمی توانستم پولی از پدرم بگیرم، به همین دلیل روزی طلاهای صاحبخانه ام را سرقت کردم و دیگر به منزلم بازنگشتم. آن روز در یکی از پارک ها و کوچه ها سرگردان بودم که با زنی مطلقه و سابقه دار آشنا شدم.
سوسن پس از آن که درددل هایم را شنید، مرا به خانه اش دعوت کرد و زمانی که متوجه شد خمار هستم تلفنی با جوانی تماس گرفت و او مقداری مواد مخدر برایم آورد.
سوسن از دزدان سابقه دار بود و به راحتی طلاهای سرقتی را برایم فروخت. وقتی همه پول طلاها را دود کردم، سوسن شیوه های طنازی شیطانی را به من آموخت تا به منزل مردان هوسران بروم و با سوء استفاده از غفلت آن ها لوازم و اشیای با ارزش را سرقت کنم.
یک بار با همین شگرد پراید مردی را دزدیدم و تحویل سوسن دادم. مدتی بعد تصمیم گرفتم برای خودم کار کنم، به همین منظور از سوسن جدا شدم و منزلی را از مردی معتاد و سابقه دار اجاره کردم که او مواد مصرفی مرا نیز تامین می کرد. طولی نکشید که صاحبخانه ام به من پیشنهاد داد از این پس با او کار کنم و اگر اموال سرقتی داشتم به بهای خوبی برایم می فروشد. این گونه بود که آخرین خودروی سرقتی را با پیشنهاد او به مبلغ دو میلیون تومان فروختم که بعد از آن هم دستگیر شدم و …