سادهترین تصور ما از داشتن رفاه، داشتن تمکّن مالی است اما پول به تنهایی نمیتواند تضمینکننده رفاه باشد. رفاه واقعی، رفاه احساسی و هیجانی است.
کودک باید عشق دریافت کند، چیزی که ممکن است در مجهزترین قصرها و اتاقهای بهترین ویلاها یافت نشود. رفاه یعنی این که والدین کودک همواره به شیوهای خلاقانه، در دنیای او حاضر باشند و با تمام وجود به ترسها و نگرانیهای فرزندشان بپردازند و برای شنیدن آنچه کودکشان به زبان میآورد و آنچه که مشتاق است به زبان بیاورد اما هنوز جرئتاش را نیافته، گوش شنوا داشته باشند. رفاه یعنی این که والدین به کودکشان نشان دهند که همواره از او، صرفا به خاطر بودنش حمایت میکنند و نه به خاطر موفقیتهای عجیب و غریبی که احیانا به دست آورده است. یعنی به او اطمینان دهند که حتی اگر کل دنیا علیه او باشد، آنها طرفش خواهند بود.
یعنی به او بیاموزند که همه انسانها بهرغم خطاها و رفتارهای نادرستشان، مستحق درک و مهربانی هستند. رفاه یعنی این که والدین کودک را از بدترین اضطرابهایشان و از تنشهای مربوط به بزرگسالان دور نگه دارند و محافظت کنند. یعنی درک کنند که هنوز سالهای سال مانده تا فرزندشان آنقدر بزرگ شود که بتواند پیچیدگیهای هستی را درک کند، و آنقدر بالغ و پخته باشند که اجازه دهند کودک به آرامی و سر فرصت بزرگ شود. رفاه یعنی این که والدین در برابر کودک احساس بیعیب و نقص بودن نکنند. رفاه یعنی این که والدین یاغیگریهای کودک را درک کنند و غیرواقعبینانه از او انتظار نداشته باشند که هم مطیع باشد و هم بچه خوبی. رفاه یعنی این که والدین به جای تحمیل عقایدشان به کودک، آنها را تشریح کنند. رفاه یعنی این که والدین درک کنند که کودکشان در نهایت آنها را ترک خواهد کرد و این موضوع نشانه استقلال اوست و نه خیانت کردن به آنها. همهاین موارد، نمونهواقعی رفاه هستند که امروزه به همان اندازه رفاه مالی نایاباند و البته اهمیتشان از آن بیشتر است.
برگرفته ا ز کتاب «از ناکامیهای کودکی گذر کردن»
از موسسه مدرسه زندگی آلن دو باتن -ترجمه : نادیا فغانی