مالک رضایی
در سالیانی نسبتا دور، استادی داشتیم که در میان دروس مختلف دانشگاهی، کرسی درس”تاریخ تمدن” دانشکده را عهده دار بود و گاهی به مزاح و شوخی می گفت: “… آموخته های این درس را با دقت به خاطر بسپارید، شاید شما هم روزی همینها را برای دانشجویان خود باز گفتید و ساعتی سیصد تومان، حق التدریس گرفتید …”
سیصد تومان در آن روزگار پول زیادی بود و هنوز سایه سیاه تورم و بی ارزش شدن ریال بر سر اقتصاد کشور خیمه نزده بود.
باری؛ در خلال یکی از ساعتهای کلاس درس بود که رمز و راز پیشرفت تمدن مغرب زمین و چند و چون آنرا می کاوید و گفت : “… این تمدن بر نگاه کاملا علمی استوار است و مدیریت آن، ارتباطی وثیق با یافته های دانشگاهی دارد. پدیده ای که امروز ممکن است مدیریت انگلستان با آن مواجه شود باید ده سال قبل از آن دانشگاه کمبریج، راهکار آنرا نشان داده باشد و موضوعی را که امروز ،جامعه انگلستان با آن سر و کار داشته باشد، باید مختصات آن، ده سال قبل، در یافته های کمبریج آمده باشد….”
به هر تقدیر؛ ما با چنین مدیریتی، فاصله ها داریم و پیش بینی آماری و علمی رخداد های بلند مدت در عرصه مدیریت ما از دهسال قبل، امری مشکل و بلکه محال است.
اما آیا پیش بینی های ده هفته ای و ده روزه ای هم، امر مشکلیست؟!
اگر ده سال بعد را نمی توانیم ببینیم آیا ده هفته بعد را هم نمی توانیم ببینیم که فی المثل در زمستان، برای ما برف خواهد آمد و باید از هم اکنون ساز و کار برفروبی را آماده کنیم تا زن و بچه های مردم، روی یخبندان کوچه ها و خیابانها، میان آسمان و زمین، معلق نزنند و دست و بازو و استخوانشان نشکند؟!…
آیا پیش بینی این هم، مشکل و محال است که این نقطه از کشور با آب و هوای مطبوع و دلپذیر تابستانی اش، پذیرای صدها هزار مسافر تابستانی از اقصی نقاط کشور خواهد بود و این جمعیت، آب می خواهد، نان می خواهد و … تا برای دو قرص نان، ساعتها در صف طویل و اعصاب خرد کن نانواییها نایستد و از هر دری در آنجا سخن نگوید تا راز سر بسته ما را به دستان گویند، هر زمان با دف و نی بر سر بازار دگر ؟!….
آیا پیش بینی چنین نیازمندیهای ساده و برنامه ریزی برای رفع و رجوع آنها، این اندازه مشکل است که خطبه های نماز جمعه زمستان و تابستان و بهار و خزان این مرز و بوم، به چنین مسائلی اختصاص یابد؟!
در حالی که هم خطیب محترم می داند که اوضاع از چه قرار است، و هم ما قبل از اینکه او خطبه خوانَد، از آن خطاب گوییم و چون او عتاب ورزد، هم از آن عتاب گوییم …
با چنین آشفته حالی و نازک خیالی مدیریت، آیا میتوان انتظار داشت که برنامه ها و راهکارهای کلانی هم از سوی آن، برای گره گشایی از مشکلات و نیازمندیهای اساسی استان، در برنامه ریزی ها قرار گیرد و افقی روشن و ولو بلند مدت، از وضعیت ترمیم جاده ها، تکمیل راه آهن ،توسعه شهری، بهبود شاخص های بهداشتی، درمانی و … پیش مردم گشوده شود؟!
فعلا چنین خیالات و آرزوهایی برای ما دور و دراز است.
اکنون فقط روزگار خود را با آرزوهایی ساده می رانیم و رَبَُ یَسّر، زیرِ لب می خوانیم که حداقل در رفع نیازهای ابتدایی خود در نمانیم.
جز دعا چه کار دیگری از ما ساخته است؟!
دل گفت وصالش به دعا باز توان یافت، اما عمریست که عمر ما همه، در کارِ دعا رفت.
در عین حال؛ وظیفه ما دعا گفتن است و بس، در بند آن نه ایم که نشنید یا شنید!