http://didshahr.ir/247976

01:12 :: 1401/03/30

مردی که به اتهام سرقت دستگیر شده بود، می گوید: این سرقت بخاطر بدهی و ورشکستگی انجام شد و الان هم از از نگاه کردن به چشمان همسر و پسرم شرم دارم.

از نگاه کردن به همسر و پسرم شرم دارم

مرد ۴۷ ساله ای که برای نهمین بار به جرم سرقت اموال مردم دستگیر شده است، درباره سرگذشت تاسف بار خود به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری گفت: درست ۲۵ سال قبل بود که در یکی از مهمانی های خانوادگی عاشق «اعظم» شدم. تیر نگاهم که قلب او را نشانه رفته بود گویی به هدف نشست و خیلی زود مراسم خواستگاری و عقدکنان برگزار شد.

آن روز احساس کردم نامزدم نیز پیش از این به من دل باخته بود به طوری که قصه عشق ما مدت ها نقل محافل فامیلی شد.

خلاصه زندگی مشترک من و اعظم در فضایی عاشقانه شکل گرفت و او هرکاری را برای پایه ریزی یک زندگی مستحکم انجام می داد. من هم تعمیرگاه دستگاه های صنعتی کفش دوزی را راه اندازی کردم و درآمد خوبی داشتم. به این دلیل که تعمیرکار ماهری بودم، از نقاط مختلف کشور سفارش کار داشتم. طولی نکشید که زندگی مرفهی را برای همسر و دو فرزندم مهیا کردم.

همه امکانات رفاهی در اختیارشان بود و این زندگی عاشقانه رنگ و بوی دیگری داشت تا این که ۱۰ سال قبل ناگهان ورق برگشت و کارگاه های کوچک و بزرگ تولیدی کفش یکی پس از دیگری ورشکسته شدند و مالکان آن ها به شغل های دیگر روی آوردند چرا که کفش های چینی ارزان قیمت اما بی کیفیت بازار را احاطه کرده بود. دیگر کسی کفش های خاطره انگیز ایرانی را نمی پوشید.

بازار در تلاطم عجیبی فرو رفت و من هم دیگر بیکار شدم چرا که دستگاهی برای تعمیر نداشتم. مدتی با فروش ملک و املاک زندگی ام را گذراندم اما بعد از آن شرمنده همسر و فرزندانم بودم و نمی توانستم این شرایط را تحمل کنم، از اوج به پستی افتاده بودم و دیگر نمی توانستم کمرم را راست کنم.

در این شرایط افسردگی و گوشه گیری هیچ کس سراغی از من نمی گرفت و از آن دوستانی که روزی به همراه اعضای خانواده شان در ویلای شیک من جوجه کباب می زدند، هیچ خبری نبود.

آرام آرام اوقاتم را با دوستانی می گذراندم که به موادمخدر اعتیاد داشتند به همین دلیل من هم خیلی زود گرفتار اعتیاد شدم.

حالا دیگر بی پولی و بیکاری روح و روانم را به هم ریخته بود تا جایی که برای تامین هزینه های اعتیادم دچار مشکل می شدم. این بود که به طور پنهانی به سرقت های خرد از داخل خودروها روی آوردم.

دیگر به جز همسر و فرزندانم هیچ کسی در اطرافم دیده نمی شد. مدتی بعد و زمانی که به موادمخدر صنعتی آلوده شدم خانه و زندگی را هم فراموش کردم و به کارتن خوابی روی آوردم.

حالا برای تامین هزینه های اعتیادم دست به هر کاری می زدم و به هیچ کس رحم نمی کردم به طوری که در طول این سال ها هشت بار به جرم سرقت دستگیر و راهی زندان شدم اما هر بار همسرم با کارگری در خانه های مردم خسارت شاکیان را می پرداخت و رضایت آن ها را می گرفت تا مرا آزاد کند.

او به خاطر عشقی که به من داشت، تلاش می کرد تا مرا به زندگی گذشته بازگرداند و اعتیادم را ترک کنم اما همه زحمات او بی نتیجه می ماند و اشک ها بر گونه هایش خشک می شد.

خلاصه حدود دو ماه قبل بود که پسر بزرگم شغلی در یک شرکت خصوصی پیدا کرد و با کلی قسط و قرض خودروی پرایدی خرید تا بتواند مخارج مادر و برادر کوچک ترش را تامین کند. او تا نیمه شب کار می کرد و برای معاش خانواده زحمت می کشید اما در یکی از همین نیمه شب ها وقتی پسرم از شدت خستگی خیلی زود به خواب رفت، مخفیانه سوئیچ پراید را از جیب او برداشتم و تا نزدیک صبح به تعداد زیادی از خودروهای پارک شده در کنار خیابان ها دستبرد زدم اما نفهمیدم چگونه ماموران تجسس پراید پسرم را شناسایی کردند و او را به اتهام سرقت به کلانتری انتقال دادند.

در این شرایط قصد داشتم به یک مکان نامعلوم فرار کنم اما ناگهان خودم را در محاصره پلیس دیدم و دستگیر شدم. حالا هم از نگاه کردن به چشمان همسر و پسرم شرم دارم چرا که…

داستان های بیشتر را اینجا بخوانید

از نگاه کردن به همسر و پسرم شرم دارم

  • لینک کوتاه
  • https://savalankhabar.ir/247976

اشتراک این خبر :

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *