فیلم نامه یا سناریو نوشتهای است که مبنای اولیه برای ساختن فیلم بهشمار میرود.
سینما یک زبان است و مثل همه زبانهای دیگر، دستور و قواعد خود را دارد. پس برای درک درست فیلم ها و شناخت دقیق آن باید آشنایی نسبی با زبان سینما داشته باشیم. با دانستن بهتر این زبان است که میتوان اجزای تشکیلدهنده یک اثر سینمایی را شناخت و با آن ارتباط برقرار کرد. سینماتوگراف این هفته را درباره فیلمنامه از دست ندهید.
فیلم نامه
این داستان که به انحصار برای سینما نوشته میشود، با رمان و نمایشنامه فرق دارد. در رمان، ماجرا میتواند در ذهن شخصیت رخ دهد اما در فیلم نامه باید به صورت عینی تصویر و دیده شود. در نمایشنامه هم ماجرا روی صحنه و در صحنهای با سه دیوار رخ میدهد و مخاطب در جای دیوار چهارم مینشیند و به تماشای زندگی و حرفهای شخصیتها مینشیند اما در سینما این محدودیت وجود ندارد و هر بار که زاویه دوربین تغییر میکند، درحقیقت زاویه دید تماشاگر همراه با آن تغییر میکند. فیلمنامه درواقع متنی است شامل جزئیات صحنهها، مکانها، زمانها، شخصیتها، گفتوگوها، ماجراها و هر آن چه در فیلم دیده خواهد شد. در ادامه تعدادی از مهمترین اجزای فیلمنامه را مرور میکنیم.
حادثه| حادثه یعنی تغییر؛ نویسنده باید از میان انبوه حوادث یک زندگی دست به انتخاب بزند. دنیای خیالی چیزی ورای خیالپردازی است. یعنی جایی است که در آن مواد لازم برای ساخت یک فیلم را مییابیم اما هیچگاه پاسخ هیچ دو نویسندهای به اینکه چه چیزی را انتخاب میکنند، یکسان نیست. مثلا برخی به دنبال شخصیتاند، برخی کنش و کشمکش و برخی دنبال حالوهوا و تصویر یا حتی گفتوگو. هیچ عنصری بهتنهایی نمیتواند سازنده داستان باشد. پس چیزی که نویسنده باید جستوجو کند، حادثه است زیرا حادثه همه عناصر فوق را در خود دارد.
صحنه| در یک فیلم نویسنده ، حادثه یا حادثههای داستانی را داخل صحنه قرار میدهد. در صحنه اطلاعاتی درباره شخصیتها، دنیای پیرامون یا گذشته به بیننده داده میشود. هر صحنه، کنشی است در درون یک کشمکش در زمان و فضایی کموبیش پیوسته که ارزش نسبتا مهم و بامعنایی را وارد زندگی شخصیتها میکند. برای درک بهتر شاید مثال فیلم «درباره الی» بد نباشد. در یک صحنه از فیلم که روز است (زمان) الی در کنار ساحل (مکان) مشغول بادبادکبازی با بچههاست. او کمی بادبادک هوا میکند و بعد آن را به کودک بازمیگرداند. سپس دوربین به سمت پدر کودک میرود که گوشهای از ساحل مشغول بازی والیبال است. لحظهای بعد دختربچه را میبینیم که با گریه به سمت پدر میآید و به برادرش اشاره میکند. آنها ابتدا متوجه نمیشوند تا اینکه کودک دیگری هم میآید. او هم با گریه به آنها میگوید که آرش، (کودکی دیگر) درحال غرق شدن است. مردان که تازه متوجه ماجرا شدهاند به سرعت دست از بازی میکشند و با استرس و نگرانی برای نجاتدادن آرش به دریا میزنند. ارزش آغازین این صحنه، آرامش است؛ یعنی ارزشی مثبت که در پایان صحنه این ارزش به استرس و نگرانی بدل میشود.
لحظه| درون هر صحنه کوچکترین عنصر ساختاری یعنی لحظه قرار دارد. هر لحظه نوعی تبادل رفتار است درقالب کنش/واکنش. رفتارهای متقابل لحظهبهلحظه، صحنه را پیش میبرند. بیایید با یک مثال این بحث را به اتمام برسانیم. دو فرد را درنظر بگیرید که هنگام از خواب برخاستن سربهسر هم میگذارند، سپس این رفتار موقع لباس پوشیدن به طعنه و ریشخند بدل میشود. بعدتر هنگام صبحانه به تهدید میرسد و در پارکینگ خانه به درگیری. شما در این صحنه از فیلم چند رفتار کاملا متفاوت را در هر لحظه میبینید. یعنی چهار لحظه کنش و واکنش از سربهسر گذاشتن تا درگیری پایانی که نقطه اوج این صحنه است.
سکانس| لحظهها کنار هم قرار میگیرند تا صحنه بهوجود بیاید و صحنهها بخشهای بزرگتری از ساختمان داستان را میسازند که به آن سکانس میگوییم. سکانس مجموعهای از صحنه، معمولا دو تا پنج تاست که تأثیر پایانی آن بیشتر از تمام صحنههای قبل است.
نویسنده : نجاتشکوندی
برگرفته از: کتاب داستان ،ساختار ،سبک و اصول فیلم نامه نویسی نوشته رابرت مک کی